۱۲-۱۰-۹۱، ۰۸:۳۱ ب.ظ
یک تاجر آمریکایی نزدیک یک روستای مکزیکی ایستاده بود . در همان موقع یک قایق کوچک ماهیگیری رد شد که داخلش چند تا ماهی بود .
از ماهیگیر پرسید : چقدر طول کشید تا این چند تا ماهی رو گرفتی ؟
ماهیگیر : مدت خیلی کمی .
تاجر : پس چرا بیشتر صبر نکردی تا بیشتر ماهی گیرت بیاد ؟
ماهیگیر : چون همین تعداد برای سیر کردن خانواده ام کافی است .
تاجر : اما بقیه وقتت رو چیکار می کنی ؟
ماهیگیر : تا دیر وقت می خوابم ، یه کم ماهی گیری می کنم ، با بچه ها بازی می کنم بعد میرم توی دهکده و با دوستان شروع می کنیم به گیتار زدن . خلاصه مشغولیم به این نوع زندگی .
تاجر : من تو هاروارد درس خوندم و می تونم کمکت کنم . تو باید بیشتر ماهی گیری کنی .
اون وقت می تونی با پولش قایق بزرگتری بخری و با درآمد اون چند تا قایق دیگر هم بعدا اضافه می کنی . اون وقت یه عالمه قایق برای ماهیگیری داری !
ماهیگیر : خوب ، بعدش چی ؟
تاجر : به جای اینکه ماهی ها رو به واسطه بفروشی اونا رو مستقیما به مشتری ها میدی و برای خودت کارو بار درست می کنی ... بعدش کارخونه راه می اندازی و به تولیداتش نظارت می کنی ... این دهکده کوچک رو هم ترک می کنی و می روی مکزیکوسیتی ! بعد از اون هم لوس آنجلس ! و از اونجا هم نیویورک ... اونجاست که دست به کار های مهم تری می زنی ...
ماهیگیر : این کار چقدر طول می کشه ؟
تاجر : پانزده تا بیست سال !
ماهیگیر : اما بعدش چی آقا ؟
تاجر : بهترین قسمت همینه ، در یک موقعیت مناسب که گیر اومد میری و سهام شرکت رو به قیمت خیلی بالا می فروشی ! این کار میلیون ها دلار برات عایدی داره .
ماهیگیر : میلیون ها دلار ! خوب بعدش چی ؟
تاجر : اون وقت بازنشسته می شی ! می ری یه دهکده ی ساحلی کوچیک ! جایی که می تونی تا دیر وقت بخوابی ! یه کم ماهیگیری کنی ، با بچه هات بازی کنی ! بری دهکده و تا دیروقت با دوستات گیتار بزنی و خوش بگذرونی .
از ماهیگیر پرسید : چقدر طول کشید تا این چند تا ماهی رو گرفتی ؟
ماهیگیر : مدت خیلی کمی .
تاجر : پس چرا بیشتر صبر نکردی تا بیشتر ماهی گیرت بیاد ؟
ماهیگیر : چون همین تعداد برای سیر کردن خانواده ام کافی است .
تاجر : اما بقیه وقتت رو چیکار می کنی ؟
ماهیگیر : تا دیر وقت می خوابم ، یه کم ماهی گیری می کنم ، با بچه ها بازی می کنم بعد میرم توی دهکده و با دوستان شروع می کنیم به گیتار زدن . خلاصه مشغولیم به این نوع زندگی .
تاجر : من تو هاروارد درس خوندم و می تونم کمکت کنم . تو باید بیشتر ماهی گیری کنی .
اون وقت می تونی با پولش قایق بزرگتری بخری و با درآمد اون چند تا قایق دیگر هم بعدا اضافه می کنی . اون وقت یه عالمه قایق برای ماهیگیری داری !
ماهیگیر : خوب ، بعدش چی ؟
تاجر : به جای اینکه ماهی ها رو به واسطه بفروشی اونا رو مستقیما به مشتری ها میدی و برای خودت کارو بار درست می کنی ... بعدش کارخونه راه می اندازی و به تولیداتش نظارت می کنی ... این دهکده کوچک رو هم ترک می کنی و می روی مکزیکوسیتی ! بعد از اون هم لوس آنجلس ! و از اونجا هم نیویورک ... اونجاست که دست به کار های مهم تری می زنی ...
ماهیگیر : این کار چقدر طول می کشه ؟
تاجر : پانزده تا بیست سال !
ماهیگیر : اما بعدش چی آقا ؟
تاجر : بهترین قسمت همینه ، در یک موقعیت مناسب که گیر اومد میری و سهام شرکت رو به قیمت خیلی بالا می فروشی ! این کار میلیون ها دلار برات عایدی داره .
ماهیگیر : میلیون ها دلار ! خوب بعدش چی ؟
تاجر : اون وقت بازنشسته می شی ! می ری یه دهکده ی ساحلی کوچیک ! جایی که می تونی تا دیر وقت بخوابی ! یه کم ماهیگیری کنی ، با بچه هات بازی کنی ! بری دهکده و تا دیروقت با دوستات گیتار بزنی و خوش بگذرونی .
آدم ها همه می پندارند که زنده اند؛
برای آنها تنها نشانه ی حیات؛بخار گرم نفس هایشان است!
کسی از کسی نمی پرسد : آهای فلانی!
از خانه ی دلت چه خبر؟! گرم است؟ چراغش نوری دارد هنوز؟ ...
برای آنها تنها نشانه ی حیات؛بخار گرم نفس هایشان است!
کسی از کسی نمی پرسد : آهای فلانی!
از خانه ی دلت چه خبر؟! گرم است؟ چراغش نوری دارد هنوز؟ ...