۱۶-۰۷-۹۶، ۰۷:۲۶ ب.ظ
دهقان پیر، با ناله میگفت: ارباب! آخر درد من یکی دو تا نیست، با وجود این همه بدبختی، نمیدانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را«چپ» آفریده است؟!دخترم همه چیز را دو تا میبیند!ارباب پرخاش کرد و گفت: بدبخت! چهل سال است نان مرا زهر مار میکنی! مگر کور هستی، نمیبینی که چشم دختر من هم «چپ» است؟!
دهقان گفت: چرا ارباب اما دختر شما همهی این خوشبختیها را دوتا میبیند ولی دختر من این همه بدبختی را ...
منبع: asriran.com
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !