ینی من عشق میکردم با این امبولانسش
تو راهم رحم نمیکردم از دم له و لورده میکردم
خیلی زور میزدم بعد نجات دادن یه مریض فوق فوقش دو تا مریض امبولانسم منفجر میشد
بعد دوباره برمیگشتم یه امبولانس دیگه برمیداشتم دوباره روز از نو روزی از نو!!!
سه جمله آخر کوروش :
تابوتم را پزشکان حمل کنندتا همه بدانند هیچ طبیبی نمیتواند جلومرگ را بگیرد .
تابوتم را پزشکان حمل کنندتا همه بدانند هیچ طبیبی نمیتواند جلومرگ را بگیرد .
تمام طلاهایم را در مسیر حرکتم بریزید تا مردم بدانند مال نتوانست نجاتم دهد.
دست هایم را از تابوت بیرون بگذارید تا بدانند که باید با دست
خالی رفت.
« بیهوده متاز که مقصد خاک است »