امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
جوانمردی را هم بردی
#1
اسب سواری ، مرد چلاقی را سر راه خود دید که از او کمک می خواست
مرد سوار دلش به حال او سوخت از اسب پیاده شد و او را از جا بلند کرد
و روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند
مرد چلاق وقتی بر اسب سوار شد ، دهنه ی اسب را کشید و گفت : …
اسب را بردم ، و با اسب گریخت!
اما پیش از آنکه دور شود صاحب اسب داد زد : تو ، تنها اسب را نبردی ، جوانمردی را هم بردی!
اسب مال تو ؛ اما گوش کن ببین چه می گویم!
مرد چلاق اسب را نگه داشت
مرد سوار گفت : هرگز به هیچ کس نگو چگونه اسب را به دست آوردی ؛
زیرا می ترسم که دیگر « هیچ سواری » به پیاده ای رحم نکند!(برای هیچکس تعریف نکن که میترسم دیگر نامی از جوانمردی در دنیا باقی نماند)
برای هر دردی دو درمان است:

سکوت و زمان
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
والا تو این دوره زمونه هم همه ناجوانمردند
دلم یک کلبه میخواهد
درون جنگل پاییز
به دور از رنگ آدمها
من و آواز توکاها
من و یک رود
من و یک کلبه پردود
من وچای و کتاب حافظ و خیام
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
ولى فکر کنم يارو اسب دزده، رفته واسه همه تعريف کرده شاهکارشو.
چون الان ناجوانمردى مد روزه. dfgh
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان کوتاه دزدیدن جوانمردی SilentCity 0 226 ۲۶-۰۳-۹۴، ۰۸:۵۴ ب.ظ
آخرین ارسال: SilentCity

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
7 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
sadaf (۱۷-۰۴-۹۶, ۱۰:۳۵ ق.ظ)، نويد (۱۷-۰۴-۹۶, ۱۲:۵۱ ب.ظ)، صنم بانو (۱۷-۰۴-۹۶, ۰۹:۰۰ ق.ظ)، d.ali (۱۷-۰۴-۹۶, ۰۶:۲۶ ق.ظ)، Elesa (۱۶-۰۴-۹۶, ۰۹:۳۴ ب.ظ)، taranomi (۱۷-۰۴-۹۶, ۱۲:۳۱ ب.ظ)، "فاطیما79" (۱۶-۰۴-۹۶, ۰۸:۵۹ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان