امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حجاب و جنبه رواني حجاب
#1
Star 
نبودن حريم ميان زن و مرد و آزادي معاشرتهاي بى بند و بار هيجانها و التهابهاي جنسى را فزونى مي‌بخشد و تقاضاي سكس را به صورت يك عطش روحي و يك خواست اشباع نشدنى درمى‏آورد. غريزه جنسى غريزه‏اى نيرومند، عميق و «دريا صفت‏» است، هر چه بيشتر اطاعت‏شود سركش‏تر مى‏گردد، همچون آتش كه هر چه به آن بيشتر خوراك بدهند شعله‏ورتر مى‏شود. براى درك اين مطلب به دو چيز بايد توجه داشت:
1. تاريخ همان طورى كه از آزمندان ثروت ياد مى‏كند كه با حرص و آزى حيرت‏آور در پى گرد آوردن پول و ثروت بوده‏اند و هر چه بيشتر جمع مى‏كرده‏اند حريصتر مي‌شده‌اند، همچنين از آزمندانى در زمينه مسائل جنسى ياد مى‏كند. اينها نيز به هيچ وجه از نظر حس تصرف و تملك زيبارويان در يك حدى متوقف نشده‏اند. صاحبان حرمسراها و در واقع همه كسانى كه قدرت استفاده داشته‏اند چنين بوده‏اند.
كريستن سن نويسنده كتاب ايران در زمان ساسانيان در فصل نهم كتاب خويش مى‏نويسد:
«در نقش شكار طاق بستان فقط چند تن از سه هزار زنى كه خسرو (پرويز) در حرم داشت مى‏بينيم. اين شهريان هيچ گاه از اين ميل سير نمى‏شد. دوشيزگان و بيوگان و زنان صاحب اولاد را در هر جا نشان مى‏دادند به حرم خود مى‏آورد. هر زمان كه ميل تجديد حرم مى‏كرد نامه‏اى چند به فرمانروايان اطراف مى‏فرستاد و در آن وصف زن كامل عيار را درج مى‏كرد. پس عمال او هر جا زنى را با وصف نامه مناسب مى‏ديدند به خدمت مى‏بردند.» از اين گونه جريانها در تاريخ قديم بسيار مى‏توان يافت.در جديد اين جريانها به شكل حرمسرا نيست، به شكل ديگر است، با اين تفاوت كه در جديد لزومى ندارد كسى به اندازه خسرو پرويز و هارون الرشيد امكانات داشته باشد.در جديد به بركت تجدد فرنگى، براى مردى كه يك صد هزارم پرويز و هارون امكانات داشته باشد ميسر است كه به اندازه آنها از جنس زن بهره‏كشى كند.
2.هيچ فكر كرده‏ايد كه حس «تغزل‏» در بشر چه حسى است؟ قسمتى از ادبيات جهان عشق و غزل است. در اين بخش از ادبيات، مرد، محبوب و معشوق خود را ستايش مى‏كند، به پيشگاه او نياز مى‏برد، او را بزرگ و خود را كوچك جلوه مى‏دهد، خود را نيازمند كوچكترين عنايت او مى‏داند، مدعى مى‏شود كه محبوب و معشوق «صد ملك جان به نيم نظر مى‏تواند بخرد، پس چرا در اين معامله تقصير مى‏كند» ، از فراق او دردمندانه مى‏نالد. اين چيست؟ چرا بشر در مورد ساير نيازهاى خود چنين نمى‏كند؟ آيا تاكنون ديده‏ايد كه يك آدم پول پرست‏براى پول، يك آدم جاه پرست‏براى جاه و مقام غزلسرايى كند؟ ! آيا تاكنون كسى براى نان غزلسرايى كرده است؟ چرا هر كسى از شعر و غزل ديگرى خوشش مى‏آيد؟ چرا همه از ديوان حافظ اينقدر لذت مى‏برند؟ آيا جز اين است كه همه كس آن را با زبان يك غريزه عميق كه سراپاى وجودش را گرفته است منطبق مى‏بيند؟ چقدر اشتباه مى‏كنند كسانى كه مى‏گويند يگانه عامل اساسى فعاليتهاى بشر عامل اقتصاد است!!
بشر براى عشقهاى جنسى خود موسيقى خاصى دارد، همچنانكه براى معنويات نيز موسيقى خاص دارد، در صورتى كه براى حاجتهاى صرفا مادى از قبيل آب و نان موسيقى ندارد.
من نمى‏خواهم ادعا كنم كه تمام عشقها جنسى است و هم هرگز نمى‏گويم كه حافظ و سعدى و ساير غزلسرايان صرفا از زبان غريزه جنسى سخن گفته‏اند.اين مبحث، مبحث ديگرى است كه جداگانه بايد بحث‏شود.
ولى قدر مسلم اين است كه بسيارى از عشقها و غزلها عشق و غزل‏هايى است كه مرد براى زن داشته است. همين قدر كافى است كه بدانيم توجه مرد به زن از نوع توجه به نان و آب نيست كه با سير شدن شكم اقناع شود، بلكه يا به صورت حرص و آز و تنوع پرستى درمى‏آيد و يا به صورت عشق و غزل. ما بعدا در اين باره بحث‏خواهيم كرد كه در چه شرايطى حالت‏حرص و آز جنسى تقويت مى‏شود و در چه شرايطى شكل عشق و غزل پيدا مى‏كند و رنگ معنوى به خود مى‏گيرد.
به هر حال اسلام به قدرت شگرف اين غريزه آتشين توجه كامل كرده است. روايات زيادي درباره خطرناك بودن «نگاه‏» ، خطرناك بودن خلوت با زن، و بالاخره خطرناك بودن غريزه‌اي كه مرد و زن را به يكديگر پيوند مي‌دهد وارد شده است.
اسلام تدابيرى براى تعديل و رام كردن اين غريزه انديشيده است و در اين زمينه، هم براى زنان و هم براى مردان تكليف معين كرده است.يك وظيفه مشترك كه براى زن و مرد هر دو مقرر فرموده مربوط به نگاه كردن است:
قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم...قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن .
خلاصه اين دستور اين است كه زن و مرد نبايد به يكديگر خيره شوند، نبايد چشم چرانى كنند، نبايد نگاههاى مملو از شهوت به يكديگر بدوزند، نبايد به قصد لذت بردن به يكديگر نگاه كنند.يك وظيفه هم خاص زنان مقرر فرموده است و آن اين است كه بدن خود را از مردان بيگانه پوشيده دارند و در اجتماع به جلوه‏گرى و دلربايى نپردازند، به هيچ وجه و هيچ صورت و با هيچ شكل و رنگ و بهانه‏اى كارى نكنند كه موجبات تحريك مردان بيگانه را فراهم كنند.
روح بشر فوق العاده تحريك پذير است.اشتباه است كه گمان كنيم تحريك پذيرى روح بشر محدود به حد خاصى است و از آن پس آرام مى‏گيرد.
همان طور كه بشر - اعم از مرد و زن - در ناحيه ثروت و مقام از تصاحب ثروت و از تملك جاه و مقام سير نمى‏شود و اشباع نمى‏گردد، در ناحيه جنسى نيز چنين است.
هيچ مردى از تصاحب زيبارويان و هيچ زنى از متوجه كردن مردان و تصاحب قلب آنان و بالاخره هيچ دلى از هوس سير نمى‏شود.
و از طرفى تقاضاى نامحدود خواه ناخواه انجام ناشدنى است و هميشه مقرون ست‏به نوعى احساس محروميت. دست نيافتن به آرزوها به نوبه خود منجر به اختلالات روحى و بيماريهاى روانى مى‏گردد.
چرا در دنياى غرب اينهمه بيمارى روانى زياد شده است؟ علتش آزادى اخلاقى جنسى و تحريكات فراوان سكسى است كه به وسيله جرايد و مجلات و سينماها و تئاترها و محافل و مجالس رسمى و غير رسمى و حتى خيابانها و كوچه‏ها انجام مى‏شود.
اما علت اينكه در اسلام دستور پوشش اختصاص به زنان يافته است اين است كه ميل به خودنمايى و خودآرايى مخصوص زنان است.از نظر تصاحب قلبها و دلها مرد شكار است و زن شكارچى، همچنانكه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچى. ميل زن به خودآرايى از اين نوع حس شكارچيگرى او ناشى مى‏شود. در هيچ جاى دنيا سابقه ندارد كه مردان لباسهاى بدن نما و آرايشهاى تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت‏خاص خود مى‏خواهد دلبرى كند و مرد را دلباخته و در دام علاقه به خود اسير سازد. لهذا انحراف تبرج و برهنگى از انحرافهاى مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براى آنان مقرر گرديده است.
پي نوشت :كتاب مجموعه آثار جلد 19 صفحه 434 (نويسنده: استاد شهيد مرتضى مطهري)
ستایش یعنی این حسی که دارم

:)
پاسخ
سپاس شده توسط:


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان