امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حسود | محمد مبینی
#1
Smile 
برداشتی آزاد از آیات 27 تا 31 سوره مائده


ظاهرا زیر بار نرفته بود که برادرش جانشین بشود و ادعا کرده بود که لیاقتش بیشتر از اوست. به همین دلیل وقتی با پیشنهاد «امتحان» مواجه شد، چاره ای ندید جز اینکه قبول کند. در امتحان که رد شد، باز کوتاه نیامد؛ برادرش را به قتل تهدید کرد و شنیدم که گفت: «می کشمت! ... شک نکن». برادرش اما جواب داد: «من دست روی تو بلند نمی کنم؛ من از خدا می ترسم، تو هم آتش جهنم را برای خودت نخر». .....

.......


ولی حسادت چشم هایش را کور کرده بود. انگار نه چیزی می دید و نه می شنید... همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد. چشم که باز کرد، جنازه برادرش را دید که روی زمین افتاده... پاها یش سست شد؛ همان جا نشست؛ مات و مبهوت به جنازه او خیره شد... مانده بود با جسد برادر چه کند... این زشتی را باید پنهان می کرد... عقلش به جایی نمی رسید... مستأصل شده بود... .
خدا به من فرمود که بروم پایین درخت، زمین را بکاوم و غذا بیابم! تعجب کردم که این چه دستوری است؟! اما حرفی نزدم و اطاعت کردم. از بالای درخت پرواز کردم و جایی نزدیک جنازه فرود آمدم. با پاها یم شروع کردم به کنار زدن برگ های روی زمین ولی اثری از غذا نبود! مشغول کاویدن زمین بودم و زیر چشمی نگاهم به قاتل بود... توجه اش به من جلب شده بود و داشت مرا نگاه می کرد... کارم را ادامه دادم که صدایش بلند شد: «ای وای! یعنی من از این کلاغ هم کمترم؟» با عجله بلند شد. شروع کرد به کندن زمین و گودالی به اندازه جنازه برادرش و او را گذاشت داخل آن؛ اولین قبر دنیا! بعد هم خاک های اطراف را ریخت روی جنازه تا او را بپوشاند. نگاهش کردم؛ قابیل پشیمان شده بود اما چه فایده.
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
Star حكايت : رنج شديد بيماري حسادت براي حسود !! صنم بانو 2 150 ۱۷-۰۷-۹۶، ۰۱:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: taranomi
Heart عشق مریم و محمد fire boy 5 589 ۲۲-۰۶-۹۲، ۱۲:۱۸ ب.ظ
آخرین ارسال: sadaf
  خبر خوب | محمد صالحی mahtab 1 588 ۱۴-۱۲-۹۱، ۰۹:۴۵ ق.ظ
آخرین ارسال: admin

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان