۳۰-۰۸-۹۱، ۱۲:۱۵ ق.ظ
حمید هنرجو در سال 1352 در تهران متولد شد . از سن 10 سالگی تا 18 سالگی ساكن ملایر و از آن پس تاكنون ساكن تهران است . او تحصیلاتش را در مقطع كارشناسی ادبیات فارسی به اتمام رساند . فعالیتهای او تا كنون شامل نویسندگی ، سردبیری برنامه رادیویی ، مسئولیت صفحه كودك و نوجوان در دو روزنامه و عضویت در شورای تألیف كتابهای درسی (سال 80 و 81) است . در حال حاضر نیز در زمینه روزنامهنگاری و اطلاعرسانی فرهنگی فعال است . از میان آثار او نماز هواپیما در سال 79 كتاب سال شناخته شد ، كوچه فرشتهها در سال 78 كتاب سال جنگ شناخته و مورد تقدیر رئیس جمهور قرار گرفت و كتاب «لبخند تو رنگ انار است» در سال 1381 به خاطر پرداختن به مضمون انسانگرایی در ادبیات كودك در سی و هشتمین دوره كتاب بلونیا تقدیر شد .
اشعار حمید هنرجو
عکس
آخر قصه چی میشه؟
کی میره و کی میمونه؟
یه برگ خسته تا کجا
اسیر باد و بارونه؟
به من بگو کی میرسه
میوهی کال آرزو؟
واسه یه بارم که شده
حقیقتو بهم بگو
چشمای تو بهم میگه
تو تا همیشه زندهای
پر بزن از تو قاب عکس!
بگو هنوز پرندهای ...
اینو ولی خوب میدونم
سکوت تو یعنی صدا
بخون دوباره از وطن
چکاوک شهید ما
این روزا باز تازه شده
حرف و حدیث سفرت
دنبال عکس تازهان
روزنامهها از پسرت ...!
عکستو میبینم، ولی
عکس تو رفتار میکنم
ازت خجالت میکشم
خودم رو تکرار میکنم
اسم تو اما تا ابد
یه پنجره به بودنه
یه آسمون ساده با
ستارههای روشنه
من و تو و یه قاب عکس
بازم سکوت، بازم نگاه
یه شال سبز، یه قمقمه
یه کولهپشتی و کلاه
یه ذره خاک و یه پلاک
یه دونه ساعت مچی
آخر قصه چی میشه؟
من که نفهمیدم، تو چی؟
*******
اینجا فرشته ها یه حسی دارند
یه آشنا با لهجه ملیحش
منو صدا می زنه تا ضریحش
تو صحن پاک و فوج یاکریمش
هزار هزار دل یتیم ، مقیمش
بازم داره دریا تلاطم می شه
دلم تو سیل جمعیت گم می شه
آهای آهای ! کبوترای گنبد
شما بگین ، خودش منو صدا زد ؟
اینجا بوی غریبی گل می آد
بوی رضا ، بوی توسل می آد
اینجا فرشته ها یه حسی دارن
سر روی شونه های هم می ذارن
بس که ستاره تو حرم می باره
آیینه هم روشنی کم می آره
من اینجا عاشقی رو یاد گرفتم
نشونی از امام جواد گرفتم
شب که می شه ، یه آسمون ستاره
تسبیح عاشقا می شه دوباره
عاشقا که ماهو طواف می کنن
دیوای روسیاه غلاف می کنن
نسیم مهرش ، انتها نداره
کوچه بی نسیم ، صفا نداره
رو زخم عاشقاش که دس می کشه
دنیا تو روشنی نفس می کشه
بذار بگم راز شقایق اینه
آی آدما! دنیای عاشق اینه
این که شقایق ، دل پرخون داره
داغ مسافر خراسون داره ...
الهی زائر چشات شه این دل
اگه قبول کنی ، فدات شه این دل
هرکی دلش با تو باشه یه چیکه
تو آینه کاری حرم ، شریکه
مشهد تو یه آسمون حضوره
تبسم خدا تو قاب نوره
شمیم توس و عطر قائناته
مشهد تو سینه کائناته
با دست خالی اومدم ، کرم کن!
دل منو کبوتر حرم کن !
خدا می دونه برهوته شعرم
پر از خجالت سکوته شعرم ...
******
برف گل یاس ( برای بچه هایی که در سنگر مدرسه پرواز کردند )
باز هم مدرسه آوچكِ ما
ياد غمهاى بزرگش افتاد
دفتر خاطره ام غمگين است
شده بى حوصله ، آم حرف مداد
باز در باغچه تخته سياه
مى نويسد گچ آوچك بى تاب
توى گهواره آغوشم باز
مى آند گريه عروسك بى تاب
باز بر سينه ديوار شكفت
عكس پروانه و الهام و هدى
ياد آن روز آه بمباران شد
شهر ما ، مدرسه آوچك ما
باز هم عطر شهيدان پيچيد
آسمان هم شده چشمش اشكى
صورتِ بچه فرشته خيس است
در دل مقنعه هاى مشكى
مثل يك دسته آبوتر ، دلمان
باز از شوِ پريدن پُر شد
باز پرواز قشنگى آرديم
بالمان نيز همان چادر شد
ياآريم دلم آمد لبِ حوض
نوآش از قصه پرواز پُر است
آسمان ، مدرسه دوّم ماست
آه ، گرچه پرِ پروانه شكست ...!
باز هم برفِ گل ياس نشست
بر سر مدرسه آوچكِ ما
ميز اول ،گُلِ سرخى روييد
جاى پروانه و الهام و هُدى
*******
خدایا!
کودکان گل فروش را می بینی؟!
مردان خانه به دوش،
دخترکان تن- فروش،
مادران سیاه پوش،
کاسبان دین فروش،
محراب های فرش پوش،
پدران کلیه فروش،
زبان های عشق فروش،
انسانهای آدم فروش،
همه رامی بینی؟!
می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم،
دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد رفیق…!!!.zaps.
کودکان گل فروش را می بینی؟!
مردان خانه به دوش،
دخترکان تن- فروش،
مادران سیاه پوش،
کاسبان دین فروش،
محراب های فرش پوش،
پدران کلیه فروش،
زبان های عشق فروش،
انسانهای آدم فروش،
همه رامی بینی؟!
می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم،
دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد رفیق…!!!.zaps.