۰۹-۱۰-۹۲، ۰۹:۳۲ ب.ظ
توی حیاط دبیرستان یه نفر یقه پیرهنم روگرفت.فهمیده بود از خواهرش خوشم میاد بچه دورما حلقه زده بودن وفریاد می کشیدن...قورتش بده....چون هیکلم بزرگتر بود.
اون هی مشت میزد ومن فقط دفاع می کردم باز اون مشت میزد ومن فقط و فقط دفاع میکردم.بالاخره یه خراش کوجیکی توی صورتم افتاد.
فرداش خواهرش به من گفت حداقل توهم یه مشت میزدی
روم نشد بهش بگم اخه چشماش شبیه چشمای تو بود
اون هی مشت میزد ومن فقط دفاع می کردم باز اون مشت میزد ومن فقط و فقط دفاع میکردم.بالاخره یه خراش کوجیکی توی صورتم افتاد.
فرداش خواهرش به من گفت حداقل توهم یه مشت میزدی
روم نشد بهش بگم اخه چشماش شبیه چشمای تو بود
زنـــــده باد هـــــدف... :)