امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
خاطره شنیدنی از کمک به موسسه بیماران سرطانی محک
#1
اواخر سال ۸۰ بود . اجازه داده بودن که محک توی پاساژ ونک واسه تبلیغ و جمع آوری کمک مردمی یه میز بذاره . یه شب نوبت من بود که پشت میز باشم . دیدم یه پسر بچه ۷ ، ۸ ساله که آدامس میفروشه اون دور بر می چرخه . اومد جلوی میز واستاد ، انگار بلد بود

بخونه . داشت پوسترها رو نگاه می کرد. برخلاف خیلی از بچه‌های کار که یهو میپرن روی سر آدم این اصلا به کسی گیر نمی داد. ا
احساس کردم می خواد یه چیزی بپرسه اما رو
ش نمیشه. صداش کردم که یه آدامس ازش بخرم که شاید سوالش رو هم بپرسه. خلاصه در حین خرید آدامس و دادن ۱۰۰ تومنی پرسید : واسه چی برای این بچه‌ها پول جمع می کنید ؟ مگه مامان و بابا ندارن ؟
من : چرا ! اما وضع مالیشون خوب نیست!
...
انگار با این حرف ۱۰۰ فحش بهش داده باشم ! عصبانی شد گفت : برن کار کنن ! مثل من ! من هم کار می کنم
من : خوب این بچه‌ها مریضن ، بدنشون درد می کنه ، نمی تونن از تخت بیمارستان بیان پایین .
واستاد چند ثانیه منو بر و بر نگاه کرد بعدش یه دونه از آدمس هاش رو انداخت توی قلک محک و گفت : بدینش به یکی از همون بچه ها. یه لبخند زد و دوید رفت .
انگار یخ زده بودم . اصلا زبونم بند اومده بود. یه لحظه احساس کردم چه قدر در برابر وسعت قلب اون بچه من کوچیکم و کی می تونه واسه اون آدامس ۱۰۰ تومنی قیمت تعیین کنه ؟! توی جعبه آدامسهای اون بچه ۷،۸ تا آدامس بود که یکیش رو بخشید .
بعدش وقتی مردم میومدن و من براشون در مورد محک توضیح میدادم تا یه کمکی به بچه‌های سرطانی بکنن از کر بودن دل این همه آدم خندم می گرفت ! آدم بزرگهایی که باید ۲۰ دقیقه براشون از کارهای محک بگم تا شاید یه ۱۰۰۰ تومنی بندازن توی قلک اون هم بیشتر مواقع با اکراه و کودکی که فقط کافی بود براش بگم این بچه‌ها "درد" دارن...
بعضی آدم‌ها ناخواسته همیشه متهم‌اند!
به خاطر :
سکوت‌شان ، کاری به کار کسی نداشتن‌شان ، خلوت‌شان ،
اتاق‌شان ، استراحت‌شان ، روی پای خود ایستادن‌شان ، دوست داشتنشان !
گویی جان میدهند برای اتهام بستن و از همه بدتر این‌ که :
زود فراموش می شود خوبی هایشان!
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
Rainbow یک خاطره ی آموزنده از کوفی عنان !! صنم بانو 1 175 ۲۴-۰۸-۹۶، ۰۱:۲۶ ق.ظ
آخرین ارسال: taranomi
Rainbow خاطره ای از یک معلم ... خانوم معلم 0 330 ۰۱-۰۳-۹۵، ۱۲:۰۴ ق.ظ
آخرین ارسال: خانوم معلم
Rainbow خاطره ای از فریدون مشیری . خانوم معلم 1 288 ۲۴-۱۰-۹۴، ۰۷:۲۱ ب.ظ
آخرین ارسال: deli67

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان