امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
خانه عاقبت کافکا کجاست؟
#1


هنرآنلاین: آنهایی که فکر می‌کنند می‌توان جهان ذهنی نویسندگان بزرگ را در قالب اشیا، تابلوهای نقاشی یا معماری به تصویر کشید در برابر جهان پیچیده و گاه متناقض کافکا چه می‌کنند؟ آیا بنایی هست که بتواند واگویه تفکرات خالق رمان ˝مسخ˝ باشد؟

فرانس کافکا نویسنده‌ای است که به زبان آلمانی می‌نویسد، اما آلمانی نیست. او اهل چک است و در یک خانواده یهودی متولد شده ،از این رو تنهایی او عمقی هستی‌شناسانه داشته؛ چرا که او بین چک‌ها، آلمانی و در میان آلمانی‌ها، یهودی و در یهودی‌ها، اهل چک به حساب می‌آمد. حاصل این که او به هیچ‌کدام تعلق نداشت و این امری بود که تنهائی او را رقم می‌زد؛ ادبیات او انعکاسی از این تنهائی است.

[عکس: 344293_485.jpg]

آنچه بازدیدکننده خانه موزه کافکا را در اولین دیدار شوکه می‌کند همین عمق تنهایی فشرده شده در خانه است. بنای مورد نظر، عمارتی است که به هیچ وجه خالی نمی‌نماید اما درون این محیط فشرده از اشیای موزه‌ای و تاریخی، تنهایی با رنگ تیره اشیا و نور کم پنجره‌ها ما را به یاد روای داستان مردی می‌اندازد که یک روز صبح از خواب بیدار شد و دید حشره شده است.

بسیاری معتقدند که کافکا یکی از مهمترین نویسندگان ادبیات آلمانی و یکی از مهمترین نویسندگان ادبیات مدرن در قرن بیستم است. او با آثارش به نقد جامعه مدرن پرداخت و توانست با آثارش پرده از بحران‌های جامعه‌ مدرن بردارد. او در واقع روایت‌کننده تنهائی، دلهره و سرگشتگی انسان در جامعه‌ مدرن بود. از این رو کافکا را از سنخ نویسندگان متفکر محسوب می‌کنند که با داستان‌ها و رمان‌ها و قطعات ادبی‌اش برخی از فیلسوفان قرن بیستم را تحت تاثیر قرار داد و آثار او الهام‌بخش و منبع فکری جریان‌های انتقادی در تمدن مدرن بوده است. از این رو هنگامی که برخی بیان کردند که فلسفه به دلیل تنیدن در مفاهیم انتزاعی از ايران رمان دور شده و خانه‌اش را ترک کرده و بی‌خانمان شده و اکنون این ادبیات است که مأوی و رسانه اندیشیدن است، آثار کافکا نقشی جدی در این مسئولیت جدید ادبیات بازی کرد.

[عکس: 344294_555.jpg]

با این همه کافکا به همان میزان هم روحیه طنز در آثار خود پنهان کرد تا شاید بعدها کشف شود و او را از اتهام قدیس بودن برهاند. ترکیب این دو حس متناقض- جدی بودن بیش از حد یک مرد شارح جریان‌های انتقادی و طناز بودن جوانی که با دید انتقادی به دنیای پیرامون خود می‌نگرد- در یک فضای متشکل معمارانه کار سختی است خصوصا آنجا که مخاطب باید صداهایی را که مدام در گوش نویسنده می‌پیچیده در این فضای موزه وار احساس کند. بنابراین بهترین راه تکیه بر مجسمه‌هایی است که بیرون فضا منتظر دیدار پایانی مخاطب از خانه کافکا هستند. مجسمه اول برگرفته از داستان نه چندان کوتاهی است که کافکا آن را بارها و بارها پاک‌نویس کرده و بعید نیست که حتی نسخه نهایی مورد طبع‌اش واقع نشده باشد و مجسمه دیگر ترکیبی از دو پیکره است که رو به روی هم در کنار استخری ایستاده‌اند.

می‌توان هسته اندیشه و تفکر کافکا را در این جمله خلاصه کرد "هدفی هست اما راهی نیست، آنچه ما راه می‌نماییم در آن تردید است." این نشان از آرمانی است که برای تحقق آن راهی نیست؛ که در واقع بیان گونه‌ای بدبینی به جریان حاکم بر فرهنگ اروپا است. کافکا در حقیقت متعلق به نسلی از نویسندگان اروپائی بود که صدا و فریاد حاشیه‌ها را در کرانه فرهنگ مسلط اروپائی به صدا درآوردند. ابتکار استفاده و تکیه بر جزئیات، موزه کافکا را در این مرحله در رتبه بالاتری نسبت به موزه های مشابه قرار می‌دهد. شنیدن صدای حاشیه در فعالیت معمارانه این بنا بدل شده است به استفاده حداکثری از خرده‌ریزه‌های غیرقابل فراموشی در آثار کافکا و زندگی شخصی‌اش. ترکیبی از وسایل شخصی آقای نویسنده در کنار کاغذهای دست‌نویس و عکس‌هایی از آدم‌هایی که در زندگی او نقش آفرین بودند.

[عکس: 344295_542.jpg]

هنگامی کافکا بیست ساله بود، طی نامه‌ای برای دوستش نوشت که "یک کتاب باید تبری باشد برای دریای یخ زده در درون ما" و این حاکی از درک او از ادبیات بود. اینکه ادبیات واجد وجهی از اندیشه انتقادی است. یکی از ویژگی‌ها نویسندگی کافکا به مثابه نویسنده‌ای اندیشمند این است که او فرم‌های متفاوتی برای بیان نظریاتش انتخاب می‌کرد؛ رمان، درام، نامه و یاداشت‌های روزانه فرم‌هائی بود که برای بیان اندیشه انتخاب می‌کرد.

کافکا نویسنده‌ای بود که در نوشتن زندگی می‌کرد، او برای نوشتن طرحی از پیش تهیه نمی‌دید بلکه بی‌وقفه می‌نوشت و هنگامی که دیگر احساسی به نوشتن نداشت آنرا رها می‌کرد. از این رو است که برخی از رمان‌ها کافکا ناتمام است؛ در واقع کافکا برای دل خود می‌نوشت نه برای ارائه و چاپ آن. اگر او نویسنده جهانی شد قصد و هدفش این نبود که جهانی شود. او در تنهائی می‌نوشت و بعدها دریافتند که ادبیاتی که در فرم‌های گوناگون و متنوع خلق شده است، ادبیاتی جهانی است. چرا که مسئله بشریت دوران خود است؛ بشریتی که می‌پنداشت با دوران مدرن بهشتی را بر روی زمین برپا کرده است، اما نتیجه آن دغدغه‌ها، دلواپسی‌ها و ترس‌ها و تنهائی‌ها بود.

[عکس: 344296_559.jpg]

ادبیات کافکا فریاد انتقادآمیز به تمدنی بود که حاصل روند دوران روشنگری است. تمدنی که با سوژه شناسی آغاز شد، اما بتدریج "من‌اش" از درون تهی شد، یا به گفته فروغ فرخزاد "انسان پوک پر از اعتماد شد"، در یکی از مهمترین رمان‌های کافکا به نام "مسخ"، گراسوس، قهرمان رمان، یک روز صبح از خواب بیدار می‌شود و می‌پندارد حشره‌ای شده است. اما او در صدد است که به سر کار برود. یا در رمان "قصر" شخصیت‌ها نام ندارند و همه از قصر صحبت می‌کنند، اما اساساً کسی در قصر نیست.

کافکا در حقیقت یکی از مهمترین نویسندگان آلمانی زبان است که زبان مادریش آلمانی نبود؛ اما به زبان آلمانی حقوق خوانده بود و توانست تمام نقاط ضعف خود را در زبان آلمانی به قوت تبدیل کند فرم زبان و نحوه نوشتن او یکی از مهمترین ویژگی‌های ادبیات او است. به قول "دلوز" او تیرباری در زبان آلمانی قرار داد. کافکا در کنار "جویس" و "بکت" به نقد جدی سوژه پرداخت تا نشان دهند فرهنگ مسیحیت که پشت متافیزیک روشنگری است واجد چه محدویت‌های جدی است؛ از این روفرهنگ و تمدن بشری وام‌دار او است و هر روزه هزاران نفر در "پراگ" از آرامگاه و خانه-موزه‌اش به خاطر تلاشی که کافکا برای ارتقا فرهنگ بشری صورت داده است، دیدار می‌کنند، تا تلاش او را ارج نهند. چرا که کافکا با ادبیاتش افق‌های نوینی پیش روی انسان گشود و نقدی جدی به جامعه مدرن سامان داد و از این رو کافکا دیگر متعلق به ادبیات آلمانی نیست بلکه به ادبیات جهانی تعلق دارد و جزء ذخایر فرهنگ انسانی است.

کافکا در خلق آثارش تمرکز ویژه بر مسئله معماری داشت. در داستان‌های او گویی پیش از آن که نویسنده فضا را توصیف کند آن را در ذهن خود معماری کرده و ساخته است. حالا در موزه خانه او می‌شود سراغ همین دقت را گرفت. کافکا به هزار تویه اعتقادی نداشت و نمی‌خواست مخاطب را با چیزهای شگفت، متحیر کند، او ساده‌ترین چیزها را تعریف می‌کرد و در حالی که خواننده گمان می‌برد در یک خواب به سر می‌برد ناگهان سلبی واقعیت به پیشانی‌اش برخورد می‌کرد. در خانه موزه او، این مقابله امر موهوم و واقعیت با استفاده از تکنولوژی و نورپردازی محقق شده. گاه صدای سوسک‌ها می آید و گاه خر خر موش‌های پیری که در داستان‌های کافکا وول می‌خوردند. جاذبه زندگی در دنیای حقیقی همین است انگار که بعد از یک قرن، کافکا هنوز در اتاقش منتظر ما باشد این بار اما بدون دستی برای نوشتن و زبانی برای گفتن. ما، متن و معماری، همین!

دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  پلنگ‌های کافکا؛ درباره یک نویسنده بی تکرار taranomi 4 276 ۲۶-۱۲-۹۶، ۱۱:۰۵ ب.ظ
آخرین ارسال: taranomi
  هوشنگ ابتهاج: به تماشای دیوانه خانه دنیا نشسته‌ام صنم بانو 5 307 ۱۲-۱۲-۹۶، ۱۰:۴۹ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  فرانتس کافکا؛ خالق مسخ v.a.y 0 323 ۲۶-۰۵-۹۳، ۰۵:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: v.a.y

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان