در خیابانی که از بوی تو سرشار است
می روم از یاد تو ، ذهنم گران بار است
من خموشم ، لیک باد ظهر تابستان
بادرختان اقاقی ، گرم گفتار است
کوچه ای این جاست کز ما در همه سویش
صورت فریادی از یادی ، پدیدار است
کوچه ای که ریگ آموی و درشتی هایش
زیر پای عاشقان ، همواره ، هموار است
این همان کوچه است ! می پیچم در آن ، هر چند
چون نباشی ، راه رفتن نیز دشوار ، است
چار چوب هر دری این جا به چشم من
قاب تصویری از آن روی پری وار است
کوچه خود در خواب قیلوله است و می بینم
سایه ای در انحنای کوچه ، بیدار است
سایه ای در انتظار سایه ای دیگر
چشم در راه بلوغ ظهر دیدار است
گر چه می دانیم هم من ، هم تو ، هم سایه
چون تو این جا نیستی ، خورشید بیمار است .
می روم از یاد تو ، ذهنم گران بار است
من خموشم ، لیک باد ظهر تابستان
بادرختان اقاقی ، گرم گفتار است
کوچه ای این جاست کز ما در همه سویش
صورت فریادی از یادی ، پدیدار است
کوچه ای که ریگ آموی و درشتی هایش
زیر پای عاشقان ، همواره ، هموار است
این همان کوچه است ! می پیچم در آن ، هر چند
چون نباشی ، راه رفتن نیز دشوار ، است
چار چوب هر دری این جا به چشم من
قاب تصویری از آن روی پری وار است
کوچه خود در خواب قیلوله است و می بینم
سایه ای در انحنای کوچه ، بیدار است
سایه ای در انتظار سایه ای دیگر
چشم در راه بلوغ ظهر دیدار است
گر چه می دانیم هم من ، هم تو ، هم سایه
چون تو این جا نیستی ، خورشید بیمار است .
In my heart, an ice flower has sprouted