امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستانی زیبا درمورد کوروش کبیر!
#1
[عکس: e5a785297101.jpg]




کورش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کورش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز در بین مردم جار زد و سخن کورش را به گوش شان رسانید...
زمانی کزروس به کورش بزرگ گفت: چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود برنمی داری و همه را به سربازانت می بخشی؟
کورش گفت: اگر غنیمت های جنگی رانمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟! کزروس عددی را با معیار آن زمان گفت.

کورش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کورش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز در بین مردم جار زد و سخن کورش را به گوش شان رسانید.

مردم هرچه در توان داشتند برای کورش فرستادند. وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود.

کورش رو به کزروس کرد و گفت: ثروت من اینجاست. اگر آنهارا پیش خود نگه داشته بودم، همیشه باید نگران آنها بودم. زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهره اند مثل این می ماند که تو نگهبان پولهایی که مبادا کسی آن را ببرد!
پاسخ
سپاس شده توسط: admin ، arish94 ، maedeh ، بیخیال بابا
#2
بسیار زیبا و قشنگ بود..درود بر کوروش
رمان وحشی اما دلبر
پاسخ
سپاس شده توسط: لیلی
#3
جالبه.راست میگه مردم معمولا به این جور افراد خیلی کمک میکنن.افرین به کوروش.بزن دست قشنگه رو به افتخارش.ieirieirieir
پاسخ
سپاس شده توسط: لیلی
#4
ای کاش دولت مردان ما از این داستان بهره بگیرند mara
اهنگ های بی رحم ترین صداهای دنیایند
بی انکه بخواهی تو را به قعر خاطراتی میبرند که برای فراموش کردنشان
بار ها خودت را شکسته ای
پاسخ
سپاس شده توسط: لیلی ، maedeh


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستانی کوتاه E.sahel 0 212 ۲۱-۱۱-۹۷، ۰۸:۴۶ ب.ظ
آخرین ارسال: E.sahel
  داستان زیبا و پندآموز "من گاو هستم" صنم بانو 0 191 ۰۵-۰۱-۹۷، ۰۶:۰۹ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  داستانی لطیف از خاندان ال عبا d.ali 2 225 ۱۱-۰۹-۹۶، ۰۶:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان