امتیاز موضوع:
  • 3 رای - 3.67 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستانی عاشقانه به روایت تصویر
#1
[عکس: e333ae06ea856.jpg]
[عکس: 26dab8ed308b8.jpg]
[عکس: ca98aa807c0211.jpg]
[عکس: f79910f97ec51.jpg]
[عکس: c931e3f38b3910.jpg]
[عکس: 0241d98099155.jpg]
[عکس: 0812cd7a33a82.jpg]
[عکس: 535ca6aa5d7b4.jpg]
[عکس: 9d1cb8fda9789.jpg]
[عکس: ccce59fb8fea7.jpg]
[عکس: 0d42a5d9c5b03.jpg]
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
من چیزی نفهمیدم Tonguexcvb
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
عزیزم...
چه جالب
من غرورم را به راحتی بدست نیاوردم

که هروقت دلت خواست....خردش کنی....!

غرور من اگر بشکند

با تکه هایش

شاهرگ زندگی تو رو هم خواهد زد!!!
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
آخی..خیلی قشنگ بود..مرسیmara
*باران همیشه میبارد اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند*

نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن*
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
چه بامزه بود Tongue
ماهی مـُرده آب میخواهد چه کار ؟!
گاهی برای مهربانی هم دیر است ...!
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
(۱۳-۰۵-۹۳، ۰۹:۰۶ ب.ظ)banooye man نوشته: من چیزی نفهمیدم Tonguexcvb
خسته نباشی
قدر لحظه ها را بدان!
زمانی میرسد که تو
دیگر قادر نیستی بگویی
(جبران میکنم....)
پاسخ
سپاس شده توسط:
#7
(۱۳-۰۵-۹۳، ۰۹:۰۶ ب.ظ)banooye man نوشته: من چیزی نفهمیدم Tonguexcvb

واقعاااااا؟xcvl

پس بذار برات توضیح بدم :


یه آتیشی تو جنگل روشن بوده ، که بارون شروع به باریدن میکنه

بارون می باره ومی باره تا اینکه آتیش رو به خاموشی میره که بارون قطع میشه وشعله کوچکی از آتش باقی میمونه
دقیقا داستان از اونجایی شروع میشه که یه قطره از بارون با همون شعله آتیش پیمان دوستی وعشق می بندن ودست در دست هم میرن به سوی سرنوشت
نیست که خیلی هم آبشون باهم تو یه جوب میرهasna

همینطور که داشتن تو جنگل باهم میرفتن جنگل بان که مشعلش خاموش شده بود چشمش به شعله میفته و میذارتش روی مشعلش وشعله روی مشعل جنگل بان تا توی کلبه او میره و بعد جنگل بان اون شعله آتش و روی فانوس میذاره
در تمام این مدت قطره آب پا به پای جنگل بان می رفت وچشم از عشق آتشینش بر نمیداشت

با گذشت زمان قطره آب کوچکتر میشد و شعله آتش نمیتوانست برای عشقش کاری کنه و جلوی چشمانش بخار شدن عشقش را تماشا میکرد
قطره تمام شد....
و پیرمرد ِ جنگل بان خسته از فعالیت روزانه برای استراحت شبش فانوس راخاموش کرد
و شعله هم دود شد ورفت هوا
احتمالا توی افق بالاخره به هم رسیدنasna
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#8
من فیلمشو دیده بودمShy
قدر لحظه ها را بدان!
زمانی میرسد که تو
دیگر قادر نیستی بگویی
(جبران میکنم....)
پاسخ
سپاس شده توسط:
#9
الهیییییییییی
من یه فضانوردم که تازه به زمین اومده..(0 +)!؟
پاسخ
سپاس شده توسط:
#10
واي صدفي...
شاهكار بود.. شاهكار
UndecidedUndecided
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  تکست گرافی عاشقانه ساسی 5 477 ۲۶-۱۲-۹۵، ۰۸:۲۱ ب.ظ
آخرین ارسال: ساسی
  به یاد عاشقانه هایی که به دست باد سپردم ... ایانا 1 534 ۰۱-۱۲-۹۵، ۰۳:۴۳ ب.ظ
آخرین ارسال: SaaRaa
  عاشقانه هایی از کتاب شازده کوچولو AsαNα 14 4,260 ۱۹-۰۸-۹۵، ۰۸:۵۰ ب.ظ
آخرین ارسال: دختربهار

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان