۲۷-۰۳-۹۲، ۰۲:۱۵ ب.ظ
یه استاد داشتیم هر سریمیومد سر کلاس به دخترا تیکه مینداخت . یه بار دخترا تصمیم میگیرن با اولین تیکهای که انداخت از کلاس برن بیرون . قضیه به گوش استاد میرسه جلسه بعد یکم دیر میادسر کلاس میگه از انقلاب داشتم میومدم دیدم یه صف طولانی از دخترا تشکیل شده رفتمجلو پرسیدم. گفتن با کارت دانشجویی شوهر میدن! دخترا پا میشن برن بیرون استادهمیگه کجا میرید وقتش تموم شد تا ساعت 10 بود
[/color][/b]
![asna asna](http://forum.iranroman.com/images/smilies/asna.gif)
![asna asna](http://forum.iranroman.com/images/smilies/asna.gif)
![asna asna](http://forum.iranroman.com/images/smilies/asna.gif)
![asna asna](http://forum.iranroman.com/images/smilies/asna.gif)
![asna asna](http://forum.iranroman.com/images/smilies/asna.gif)
آنقدر بغــض هایم را فرو دادم و خندیدم که
خدا هم باورش شد که چیزی نیستــــ