امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستان خنده دار «قاطر گران بها»
#1
روزی روزگاری در زمان های کهن مرد کشاورزی بود که یک زن نق نقو و اعصاب خورد کن داشت

که از صبح تا نصف شب در مورد هر چیزی که به ذهنش می رسید شکایت می کرد

تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه مشغول بکار بود یا شخم می زد

یک روز وقتی که همسرش برایش ناهار آورد

کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ی درختی در پشت سرش راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد

بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد

ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی به پشت سر زن و در دم کشته شد

چند روز بعد در مراسم تشییع جنازه زن کشیش متوجه چیز عجیبی شد

هر وقت یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک میشد

مرد گوش میداد و به نشانه تصدیق سر خود را بالا و پایین می کرد

اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک می شد

او بعد از یک دقیقه گوش کردن به حرف های مرد سر خود را به نشانه مخالفت تکان می داد

پس از مراسم تدفین کشیش نزد کشاورز رفت و از کشاورز در مورد قضیه ای که دیده بود سوال کرد

کشاورز با لبخند گفت : خوب این زنان می آمدند چیز خوبی در مورد همسر من می گفتند

که چقدر خوب بود یا چه قدر خوشگل یا خوش لباس بود بنابراین من هم تصدیق می کردم و سرم را به نشانه تایید حرف ها تکان می دادم

کشیش پرسید پس مردها چه می گفتند که مخالفت می کردی؟

کشاورز گفت : آنها می خواستند بدانند که آیا قاطر را حاضرم بفروشم یا نه ؟!!
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
عجب!!

ينى اين مردا رو بايد حلق آويز کردazsx
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
خب اون زن هم به درد مرگ انچنانى مى خورد
خدايا تو ببين 
خدايا تو ببخش

 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
عجب مردایی پیدا میشند
دلم یک کلبه میخواهد
درون جنگل پاییز
به دور از رنگ آدمها
من و آواز توکاها
من و یک رود
من و یک کلبه پردود
من وچای و کتاب حافظ و خیام
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
خیلی باحال بودasnaasnaasna
مرده حتما باز میخواسته زن بگیره برا اطمینان قاطر و نفروختهasna
برای هر دردی دو درمان است:

سکوت و زمان
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
بيا يه بار مثبت بنگريم.خخخ
الکى مثلا مى خواسته زنهاى بيشترى کشته نشنTongue
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان تکان دهنده/ یک چشم صنم بانو 1 326 ۰۶-۱۲-۹۹، ۱۲:۱۴ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  داستان تکان دهنده/ تصادف ماشین صنم بانو 0 258 ۰۶-۱۲-۹۹، ۱۲:۰۸ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  داستان غم انگیز دفتر خاطرات صورتی صنم بانو 1 216 ۰۶-۱۲-۹۹، ۱۲:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
6 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
نويد (۱۷-۰۴-۹۶, ۰۷:۳۱ ب.ظ)، صنم بانو (۱۷-۰۴-۹۶, ۰۹:۱۹ ب.ظ)، d.ali (۲۵-۰۴-۹۶, ۰۸:۲۱ ب.ظ)، taranomi (۱۷-۰۴-۹۶, ۰۹:۳۹ ب.ظ)، "فاطیما79" (۱۷-۰۴-۹۶, ۰۶:۵۶ ب.ظ)، بهار نارنج (۱۷-۰۴-۹۶, ۰۶:۵۴ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان