امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستان زیبای «اثر»
#1
یکشنبه بود و طبق معمول هر هفته رزی ، خانم نسبتا مسن محله ، داشت از کلیسا برمی گشت…

در همین حال نوه اش از راه رسید و با کنایه بهش گفت : مامان بزرگ ، تو مراسم امروز ، پدر روحانی براتون چی موعظه کرد ؟!

خانم پیر مدتی فکر کرد و سرش رو تکون داد و گفت: عزیزم ، اصلا یک کلمه اش رو هم نمیتونم به یاد بیارم !

نوه پوزخند ی زد و بهش گفت: تو که چیزی یادت نمیاد ، واسه چی هر هفته همش میری کلیسا ؟!

مادر بزرگ تبسمی بر لبانش نقش بست .

خم شد سبد نخ و کامواش رو خالی کرد و داد دست نوه و گفت : عزیزم ممکنه بری اینو از حوض پر آب کنی و برام بیاری ؟!

نوه با تعجب پرسید : تو این سبد ؟ غیر ممکنه با این همه شکاف و درز داخل سبد آبی توش بمونه !

رزی در حالی که تبسم بر لبانش بود اصرار کرد : لطفا این کار رو انجام بده عزیزم دخترک غرولند کنان و در حالی که مادربزرگش رو تمسخر میکرد سبد رو برداشت و رفت ، اما چند لحظه بعد ، برگشت و با لحن پیروزمندانه ای گفت : من میدونستم که امکان پذیر نیست ، ببین حتی یه قطره آب هم ته سبد نمونده !

مادر بزرگ سبد رو از دست نوه اش گرفت و با دقت زیادی وارسیش کرد گفت : آره ، راست میگی اصلا آبی توش نیست اما بنظر میرسه سبده تمیزتر شده ، یه نگاه بنداز …!
 
منبع: asriran.com
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان تکان دهنده/ یک چشم صنم بانو 1 324 ۰۶-۱۲-۹۹، ۱۲:۱۴ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  داستان تکان دهنده/ تصادف ماشین صنم بانو 0 252 ۰۶-۱۲-۹۹، ۱۲:۰۸ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  داستان غم انگیز دفتر خاطرات صورتی صنم بانو 1 212 ۰۶-۱۲-۹۹، ۱۲:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
صنم بانو (۰۷-۱۲-۹۶, ۱۱:۲۵ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان