امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستان صحبت دوتا خانم در محل کار
#1
دو تا خانم تو محل کارشون داشتند با هم صحبت می کردند ...

اولی : دیشب، شب خیلی خوبی برای من بود. تو چه طور؟
دومی : مال من که فاجعه بود. شوهرم وقتی رسید خونه ظرف سه دقیقه شام خورد و بعد از دو دقیقه رفت تو رخت خواب و خوابش برد. به تو چه جوری گذشت ؟
اولی : خیلی شاعرانه و جالب بود. شوهرم وقتی رسید خونه گفت که تا من یه دوش می گیرم تو هم لباساتو عوض کن بریم بیرون شام. شام رو که خوردیم تا خونه پیاده برگشتیم و وقتی رسیدم منزل شوهرم خونه رو با روشن کردن شمع رویایی کرد.

* گفت وگوی همسران این دو زن :

شوهر اولی : دیروزت چه طوری گذشت ؟
شوهر دومی : عالی بود. وقتی رسیدم خونه شام روی میز آشپزخونه آماده بود. شام رو خوردم و بعدش رفتم خوابیدم. داستان تو چه جوری بود ؟
شوهر اولی : رسیدم خونه شام نداشتیم، برق رو قطع کرده بودند چون صورت حسابشو پرداخت نکرده بودم بنابراین مجبور شدیم بریم بیرون شام بخوریم. شام هم بیش از اندازه گرون تموم شد و مجبور شدیم تا خونه پیاده برگردیم. وقتی رسیدم خونه یادم افتاد که برق نداریم و مجبور شدم چند تا شمع روشن کنم ...

نتیجه اخلاقی :

این که اصل داستان چیه، مهم نیست . شکل ارائه شما مهمه ...
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه


 
پاسخ
سپاس شده توسط: مممممممممممم
#2
[عکس: asna.gif].asna.چی میتونم بگم آخه؟؟؟؟
عمق نگرانی های ما؛فاصله ی ما را از خدا نشان میدهد....
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان‌های پشت‌ِپرده معروفترین موجودات افسانه‌ای! صنم بانو 4 154 ۲۷-۰۱-۰، ۱۰:۵۱ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  داستان ۷ مومیایی مشهور مصر صنم بانو 7 337 ۱۶-۰۱-۰، ۱۱:۴۲ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  داستان مادربزرگ‌های عاشقی که رسوا نشده‌اند صنم بانو 5 167 ۱۵-۱۰-۹۹، ۱۰:۱۸ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان