امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستان طنز راننده ی تاکسی
#1
راننده ی تاکسی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مسافر تاکسی آهسته روی شونه ‌ی راننده زد چون می‌خواست ازش یه سوال بپرسه…
راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد…نزدیک بود که بزنه به یه
اتوبوس…از جدول کنار خیابون رفت بالا…نزدیک بود که چپ کنه…اما کنار یه
مغازه توی پیاده رو متوقف شد… برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و
مسافر رد و بدل نشد… سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به
مسافر کرد و گفت: "هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن… من رو تا سر
حد مرگ ترسوندی!" مسافر عذرخواهی کرد و گفت: "من نمی‌دونستم که یه ضربه‌ی
کوچولو آنقدر تو رو می‌ترسونه" راننده جواب داد: "واقعآ تقصیر تو
نیست…امروز اولین روزیه که به عنوان یه راننده‌ی تاکسی دارم کار می‌کنم…
آخه من 15 سال راننده‌ی ماشین جنازه کش بودم…!"
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

TongueTongueTonguemaramaramara
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
این دیگه آخرشه asnaasnaasnaasna
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
بنده خداxcvb
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
Wink راننده کاميون! صنم بانو 1 214 ۰۴-۰۳-۰، ۰۸:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: arom
  داستان تکان دهنده/ یک چشم صنم بانو 1 322 ۰۶-۱۲-۹۹، ۱۲:۱۴ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  داستان تکان دهنده/ تصادف ماشین صنم بانو 0 251 ۰۶-۱۲-۹۹، ۱۲:۰۸ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
SilentCity (۳۰-۰۴-۹۴, ۱۰:۵۷ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان