امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستان مفید وکوتاه
#1
داستان کوتاه و مفید

یه روز یه زن و مرد ماشینشون تصادف ناجوری میکنه و هر

دو ماشینبه شدت داغون میشه، ولی هر دو نفر سالم میمونن.


و- ببین چیکار کردی خانم! ماشینم داغون شده!


– آه چه جالب، شما یه مرد هستید!


مرد با تعجب میگه:


– بله، چطور مگه؟



– چقدر عجیب! همه چیز داغون شده ولی ما دو نفر کاملاً

سالم هستیم!


– منظورتون چیه؟


– این باید نشونه ای از طرف خدا باشه که اینجوری با هم


ملاقات کنیم و آشنا بشیم!


مرد با هیجان زیادی میگه:



– اوه بله، کاملاً موافقم! این حتماً نشونه خوبیه!


زن دوباره نگاهی به ماشین میکنه و میگه:


– یه معجزه دیگه! ماشین من کاملاً داغون شده ولی این بطری

مشروب کاملاً سالمه! این یعنی باید این آشنایی رو

جشن بگیریم!


– بله بله، حتماً همینطوره! کاملاً موافقم!


زن در بطری رو باز میکنه و به طرف مرد تعارف میکنه،

مرد هم بطری

رو تا نصف سر میکشه و برمیگردونه به زن.


ولی زن در بطری رو میبنده و دوباره برمیگردونه به مرد! مرد

با تعجب میگه:


– مگه شما نمینوشین؟


زن با شیطنت خاصی میگه:


– نه عزیزم، فکر کنم الان بهتره منتظر پلیس باشیم !!!!


به افتخارشششششششششششieirieir
زنـــــده باد هـــــدف... :)


پاسخ
سپاس شده توسط: sadaf ، ساسان
#2
dfgh
زنـــــده باد هـــــدف... :)


پاسخ
سپاس شده توسط: مهرسا ، ساسان
#3
تو اون لحظه چه زود این به فکرش رسیدxcvl
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه


 
پاسخ
سپاس شده توسط: ساسان
#4
(۲۵-۱۰-۹۲، ۱۰:۰۶ ب.ظ)sadaf نوشته: تو اون لحظه چه زود این به فکرش رسیدxcvl


کلا خانوم ها باهوشن صدف جون
زنـــــده باد هـــــدف... :)


پاسخ
سپاس شده توسط: ساسان
#5
خیلی جالبهههههههههههه..خوشم اومدmara
*باران همیشه میبارد اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند*

نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن*
پاسخ
سپاس شده توسط: ساسان ، MeNa
#6
افـــــــــــــــــــــــــــــــرین خــــــــــــــــــــــــــــانومasna
چقَـבر پــَـر می ڪِشَـב دلـَـــمـ
بـﮧ هــَـــوآی تـُـو
پاسخ
سپاس شده توسط:
#7
بعداً چی......ieirieirieirieir
تــو میگذری .. زمان ..
میــگـــــذرد !..
چه كنم با دلــــ ـــ ـی ..
كه از تو ..
توان گذشتنش ..
نیستـــــ ـــ ـ ؟!!
پاسخ
سپاس شده توسط:
#8
ایوووووووووووول
اصن زنا کلا باهوشنasnaasnaasna
میدونی چرا ادما وقتی بزرگ میشن با خودکار مینویسن؟؟؟
برا اینکه یاد بگیرند هر اشتباهی پاک شدنی نیست.
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان‌های پشت‌ِپرده معروفترین موجودات افسانه‌ای! صنم بانو 4 164 ۲۷-۰۱-۰، ۱۰:۵۱ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  داستان ۷ مومیایی مشهور مصر صنم بانو 7 342 ۱۶-۰۱-۰، ۱۱:۴۲ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  داستان مادربزرگ‌های عاشقی که رسوا نشده‌اند صنم بانو 5 171 ۱۵-۱۰-۹۹، ۱۰:۱۸ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان