امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستان کوتاه طنز
#1
زنگ زدم به دوسـ ـت دخترم, تا تلفن رو برداشت قطع کردم,
اومدم جلو آینه باز کل حرفایی که آماده کرده بودم رو یه بار به خودم گفتم,
اومدم تکرار گوشیو زدم , تا ورداشت گفتم: ببین عزیزم , من امشب مامان بابام
میرن مسافرت, یا شب میای اینجا , یا دیگه نه زنگ میزنی نه اس ام اس میدی و
کات.. این حرفام حالیم نمیشه , منتظرم , خدافظ... یهو دیدم بابام از
اونور خط میگه: قط نکن شازده, اول از مامانت بپرس الان زنگ زده بود
گفت تاید بگیرم, پودر ماشینی بگیرم یا دستی..؟
بعدم برو ساکتو جم کن , توام با ما میای..
در ضمن خاک تو سرت کنن
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه


 
پاسخ
سپاس شده توسط: setareh
#2
.a.aخییییییییییییییییییییییلی باحال بووووود

سَر بِه سَر من نَذارید ادمـــــــــــــــــــــآ ....



پارتیِم خداستــــــــــــــــــــ ـــــــــــِِِِِ

پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  طنز؛ گونه شناسی مهمان ها صنم بانو 2 275 ۱۷-۱۱-۱، ۱۲:۰۸ ق.ظ
آخرین ارسال: زینب سلطان
  طنز؛ شوخی فیزیکی ترامپ و کیم جون اون صنم بانو 1 192 ۱۶-۱۱-۱، ۰۱:۱۹ ب.ظ
آخرین ارسال: زینب سلطان
  طنز؛ خلاصه زن صنم بانو 1 138 ۱۶-۱۱-۱، ۰۱:۱۷ ب.ظ
آخرین ارسال: زینب سلطان

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
hanane (۲۹-۰۳-۹۵, ۰۳:۳۴ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان