امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستان کوتاه.نوح و شیطان
#1
پس از پایان گرفتن طوفان و هلاکت تمام مشرکان و بت پرستان، روزى شیطان خدمت حضرت نوح(ع) رسید و عرض کرد:
تو به من خدمت کرده اى، من نیز مى خواهم به پاس
آن کار، به تو خدمتى کنم
حضرت نوح(ع) با تعجّب پرسید: چه خدمتى؟
گفت: این جمعیّتى که نفرین کردى و نابود شدند و همچنین نسل آنها را، شب و روز مى بایست وسوسه مى کردم و زحمت مى کشیدم تا هدایت نشوند.
اکنون که هلاک شدند تا مدّتى آسوده ام
حضرت نوح(ع) (گویا اطمینان نداشت غذاى معنوى که شیطان مى خواهد به او بدهد
غذاى مناسبى باشد و لذا آماده شنیدن سخنان او نبود. لذا، خطاب آمد نصایحش
را بشنو فرمود: چه خدمتى مى خواهى به من بکنى؟
شیطان گفت :
در سه جا به یاد من باش که در آن سه حالت خیلى به بندگان خدا نزدیکم
«اُذْکُرْنى اِذا غَضِبْتَ… به هنگام خشم و غضب به یاد من باش (که بسیار به تو نزدیکم)»
«وَاذْکُرْنى إذا حَکَمْتَ بَیْنَ اثْنَیْنِ… به هنگام قضاوت بین دو نفر (نیز) به یاد من باش»
«وَاذْکُرْنى اِذا کُنْتَ مَعَ امْرَأَة خالیاً لَیْسَ مَعَکُما اَحَدٌ; و به هنگامى که با زن تنهایى
خلوت کرده اى و هیچ کس غیر از شما دو نفر در آن جا نیست (نیز) به یاد من باش»…
[عکس: 4a1dfda5f91c407c11ab-300x151.jpg]
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان تکان دهنده/ یک چشم صنم بانو 1 328 ۰۶-۱۲-۹۹، ۱۲:۱۴ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  داستان تکان دهنده/ تصادف ماشین صنم بانو 0 261 ۰۶-۱۲-۹۹، ۱۲:۰۸ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  داستان غم انگیز دفتر خاطرات صورتی صنم بانو 1 220 ۰۶-۱۲-۹۹، ۱۲:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
آشوب (۲۹-۰۵-۹۴, ۰۱:۳۲ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان