۲۰-۱۰-۹۲، ۰۱:۵۷ ق.ظ
با اصرار از شوهرش میخواهد که طلاقش دهد
.
شوهرش
میگوید چرا؟ ما که
زندگی
خوبی داریم
.
از زن اصرار و از شوهر انکار
.
در نهایت شوهر با سرسختی
زیاد
میپذیرد، به شرط و شروط ها
.
زن مشتاقانه انتظار میکشد شرح شروط را
.
تمام ۱۳۶۴
سکهٔ بهار آزادی
مهریه آت را میباید ببخشی
.
زن با کمال میل میپذیرد
.
در دفترخانه مرد رو به زن کرده و میگوید حال که جدا شدیم . لیکن تنها به یک سوالم جواب بده
.
زن میپذیرد
.
“
چه چیز
باعث
شد اصرار بر جدائی داشته باشی و به خاطر آن حاضر شوی قید مهریه ات که با آن دشواری حین بله برون پدر و مادرت به گردن م انداختن را بزنی
.
زن با لبخندی شیطنت آمیز جواب داد :طاقت شنیدن داری؟
مرد با آرامی گفت :آری
.
زن با اعتماد به نفس گفت: ۲ ماه پیش با مردی اشنا شدم که از هر
لحاظ
نسبت به تو سر بود.از اینجا یک راست میرم محضری که وعده دارم با او ، تا زندگی واقعی در ناز و نعمت را تجربه کنم
.
مرد بیچاره هاج و واج رفتن همسر سابقش را به تماشا نشست
.
زن از محضر طلاق بیرون آمد و تاکسی گرفت .وقتی به مقصد رسید کیفش را گشود تا کرایه را بپردازد.نامهای در کیفش بود . با تعجب بازش کرد
.
خطّ همسر سابقش بود.نوشته بود: ” فکر میکردم احمق باشی ولی نه اینقدر
.
نامه را با پوزخند پاره کرد و به محضر ازدواجی که با همسر جدیدش وعده کرده بود رفت .منتظر بود که تلفنش زنگ زد
.
برق شادی در چشمانش قابل دیدن بود.شمارهٔ همسر جدیدش بود
.
تماس را پاسخ گفت: سلام کجایی پس چرا دیر کردی
.
پاسخ آنطرف خط تمام عالم را بر سرش ویران کرد
.
صدا، صدای همسر سابقش بود که میگفت : باور نکردی؟، گفتم فکر نمیکردم اینقدر احمق باشی.این روزها میتوان با ۱ میلیون تومان مردی ثروتمند کرایه کرد تا مردان گرفتار از شرّ زنان احمق با مهریههای سنگینشان نجات یابند
!
.
شوهرش
میگوید چرا؟ ما که
زندگی
خوبی داریم
.
از زن اصرار و از شوهر انکار
.
در نهایت شوهر با سرسختی
زیاد
میپذیرد، به شرط و شروط ها
.
زن مشتاقانه انتظار میکشد شرح شروط را
.
تمام ۱۳۶۴
سکهٔ بهار آزادی
مهریه آت را میباید ببخشی
.
زن با کمال میل میپذیرد
.
در دفترخانه مرد رو به زن کرده و میگوید حال که جدا شدیم . لیکن تنها به یک سوالم جواب بده
.
زن میپذیرد
.
“
چه چیز
باعث
شد اصرار بر جدائی داشته باشی و به خاطر آن حاضر شوی قید مهریه ات که با آن دشواری حین بله برون پدر و مادرت به گردن م انداختن را بزنی
.
زن با لبخندی شیطنت آمیز جواب داد :طاقت شنیدن داری؟
مرد با آرامی گفت :آری
.
زن با اعتماد به نفس گفت: ۲ ماه پیش با مردی اشنا شدم که از هر
لحاظ
نسبت به تو سر بود.از اینجا یک راست میرم محضری که وعده دارم با او ، تا زندگی واقعی در ناز و نعمت را تجربه کنم
.
مرد بیچاره هاج و واج رفتن همسر سابقش را به تماشا نشست
.
زن از محضر طلاق بیرون آمد و تاکسی گرفت .وقتی به مقصد رسید کیفش را گشود تا کرایه را بپردازد.نامهای در کیفش بود . با تعجب بازش کرد
.
خطّ همسر سابقش بود.نوشته بود: ” فکر میکردم احمق باشی ولی نه اینقدر
.
نامه را با پوزخند پاره کرد و به محضر ازدواجی که با همسر جدیدش وعده کرده بود رفت .منتظر بود که تلفنش زنگ زد
.
برق شادی در چشمانش قابل دیدن بود.شمارهٔ همسر جدیدش بود
.
تماس را پاسخ گفت: سلام کجایی پس چرا دیر کردی
.
پاسخ آنطرف خط تمام عالم را بر سرش ویران کرد
.
صدا، صدای همسر سابقش بود که میگفت : باور نکردی؟، گفتم فکر نمیکردم اینقدر احمق باشی.این روزها میتوان با ۱ میلیون تومان مردی ثروتمند کرایه کرد تا مردان گرفتار از شرّ زنان احمق با مهریههای سنگینشان نجات یابند
!
نعره هیچ شیری خانه چوبی را خراب نمیکند من از سکوت موریانه ها میترسم...!