امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دختری از تبار سکوت...
#1
دختری از تبار سکوت...
به نقد از خوناشام شب...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام دوستان عزیز...
مدتی نبودم...
غایبی رد نکردم...
هههه...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

من خیالاتی نشدم فصل یک

******
با صدای زنگ ساعت چشمامو باز کردم آخ سرم داره میترکه
ساعتو خاموش کردم و به تصویر خودم تو آینه خیره شدم مو های بلندم توی صورت بی روحم پخش شده بودند
یک قرص مسکن برداشتم و داخل دهنم گذاشتم و لیوان آب رو سر کشیدم
ناگهان از داخل آینه دیدم کسی پشت سرم هست
سریع برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم نه کسی نیست
ولی من که خیالاتینشدم؟؟؟
maramaramara
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
من خیالاتی نشدم فصل دوم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو فکر بودم که با صدای مامان از جا پریدم
وای صبونه یادم رفت حالا مامان میکشتم
با صدای بلند گفتم باشه مامان الان میام
بدو بدو از پله ها پایین رفتم
سر سفره نشستم بابا مثل همیشه اول صبحی سر کار رفته بود
اروم گفتم مامان
مامان هم اروم گفت جانم
مامان این خونه روح داره؟؟؟؟؟
مامان باتعجب گفت : نه چطور
آخه من از تو آینه یه چیزی دیدم بعد برگشتم دیدم نیست
کارن حتما خیالاتی شدی
خوب منم اینو به خودم گفتم ولی خوب دیدمش اما....ولش کن
دیگه چیزی نگفتم
امروز که دانشگاه ندارم مامان میره سر کار و برادر فوضولم رفت مدرسه وویی من تنهام حالا سکته میکنم...
maramaramara
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
من خیالاتی نشدم فصل سوم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خونه که خالی شد دستگیره ی در رو گرفتم و به شکل اون موجود فکر کردم
موجودی قرمز رنگ با موهای آتشی و چشمان قرمز رنگ
صدای زنگ من رو از افکارم بیرون کشید
سریع در رو باز کردم اما کسی نبود
خوب حتما بچه مزاحمان
یک لیوان آب پر کردم با با خودم به داخل اتاق بردم که
وای این اینجا چکار میکنه
با چشمان قرمز رنگش به من خیره شد و ناگهان به سمت من حمله ور شد
بدون فکر کردن لیوان آب را رویش پاشیدم
ناگهان خاکستر شد و خاکتر هم تبدیل به آتش شد و از بین رفت
پایان
maramaramara
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دکتری برای خواستگاری دختری رفت !+ داستان جالب sadaf 16 1,605 ۰۹-۰۴-۹۴، ۰۶:۳۴ ب.ظ
آخرین ارسال: SilentCity
  دختری با یک گل سرخ sadaf 3 395 ۲۳-۰۸-۹۳، ۰۴:۱۴ ق.ظ
آخرین ارسال: نويد
  دختری زیبا بود اسیر پدری عیاش....(جالبه بخونیدش) استاد 0 380 ۱۰-۰۲-۹۳، ۱۰:۴۱ ق.ظ
آخرین ارسال: استاد

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
3 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
Aiden22 (۲۱-۰۵-۹۴, ۱۱:۰۰ ب.ظ)، الهه ی شب (۱۲-۰۵-۹۴, ۱۱:۴۸ ق.ظ)، maryam80 (۲۴-۰۲-۹۵, ۱۰:۰۹ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان