امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دختر جن زده،واقعی
#1
Exclamation 
دختر جن زده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دختري 19 ساله به نام زينب با جن ها در ارتباط است او مي گويد كه بعد از چندي اين جن ها باعث آزار و اذيت او و مادرش شده اند . خانه آنها در يكي از محله هاي جنوب تهران است . و حالا گفتگوي زينب را بشنويد: *از كي با اين موجودات در ارتباطي : **از سه ماه پيش *آيا دوران كودكي جن ها را ديده بودي يا از چيزي مي ترسيدي ؟ **من در كودكي نه جن ديدم و نه از چيزي مي ترسيدم ، من حتي در تاريكي براي گربه قبلي ام غذا مي بردم حتي از تاريكي هم نمي ترسيدم . *نظر پدر و مادرت در مورد جن ها چيست ؟ **من پدر ندارم و مادرم هم از آنها نمي ترسد ، بلكه از آنها بدش مي آيد و مدام به آنها نفرين مي كند كه در آن موقع آنها من را اذيت مي كنند . *گربه را از كجا پيدا كردي و چند سال آن را داري ؟ **يك گربه ماده 3 سال پيش آمد در بالكن خونه ما و گربه ام را به دنيا آورد . جالب اين جا بود كه گربه ها هميشه 5 الي 6 بچه به دنيا مي آورند ، ولي اين گربه مادر همين يك گربه را به دنيا آورد . و بعد از دو روز ديگه مادر گربه ام نيامد . *چه جوري به اين گربه انس گرفتي ؟ **چون مادر گربه نيامد من به مراقبت از او پرداختم . او تا حدي به من انس گرفته بود كه بعضي مواقع احساس مي كردم به من مي گويد ، مامان! تمام رفتارهايش مانند يك انسان بود . گربه ام حتي من را مي بوسيد . *گربه نر بود يا ماده ؟ **من اسمش را نيلو گذاشته بودم ولي بعد از مردنش دامپزشكي كه برده بوديم ، جنسيت او را نر اعلام كرد . از كي جن ها رو زياد مي بيني ؟ آن شب خوابم نمي برد ، ساعت نزديك 4:30 صبح بود به خاطر همين با گربه ام رفتم دم در خانه مان و نيلو (گربه ام) رفت تو كوچه كه يكدفعه ديدم با يك گربه سياه كه پدر نيلو (گربه ام) بود و بارها ديده بودمش ، داشت دعوا مي كرد . اول به خيالم يك دعواي ساده بود ، ولي گربه سياه در تاريكي كوچه تبديل به يك آدم سياهپوش شد كه عينك دودي زده بود و موهايش عين پلاستيك مي ماند و وقتي داشت مي آمد طرف خانه ما ، من در را بستم و او غيب شد از اين ماجرا به بعد و بعد از مردن گربه مردن گربه ام آنها را زياد مي ديدم . *چگونه آنها را مي بيني ؟ **آنها با من كاري نداشتن ولي هر زمان مادرم با من يا بدون من ميرفت پيش جن گير و دعا نويس آنها مرا كتك مي زدند ( با اشاره به در آشپزخانه ) مي گويد : حتي يك دفعه از همين در تا انتهاي آشپزخانه پاي من را گرفتند و كشيدند . *گربه ات چه طوري مرد ؟ **يك روز وقتي من و مادرم از بيرون آمديم خانه ديديم كه نيلو وسط حياط افتاده ، طوري كه انگار سرش زير پاي يك نفر له شده بود وقتي او را به دامپزشكي پيش دكتر خيرخواه برديم او هم نتوانست چگونگي مرگش را تشخيص دهد و فقط گفت خفگي است . *از كجا فهميدي كساني كه با آنها در ارتباطي جن هستند ؟ آيا قبلا جن ديده بودي ؟ **نه من جن نديده بودم از آنجاييكه آنها غيب مي شدند و شكل واقعي خود را در خواب به من نشان مي دادند . آنها در بيداري به شكل انسانهايي عجيب با پوششي عجيب خودشان را به من نشان مي دادند ولي در خوابم به شكل واقعي مي آمدند ، آنها داراي شاخهاي خاكستري – چشمان قرمز و پوستي كلفت و براق هستند و در سر و بازويشان خارهايي دارند . *درس هم مي خواني ؟ **نه من در دوران ابتدايي چون خونريزي بيني داشتم به حدي كه بي هوش مي شدم مدير مدرسه گفت : كه ديگر نمي تواند من را در مدرسه قبول كند ، سال دوم ابتدايي ترك تحصيل كردم ، اما دوباره در سال 79 شروع به درس خواندن كردم . شبانه مي خواندم و غير حضوري واحدهايم را پاس مي كردم . طوري كه در طول 3 سال ، ده بار معدل قبولي در كارنامه ام بود . ده سال را در سه سال خواندم . *با وجود جن ها چه طور درس مي خواندي ؟ **با وجود آنها من آن قدر انرژي داشتم كه با نمرات عالي قبول مي شدم . *آيا تو تخيلي هستي؟ **تخيلي نبودم ونيستم . *به ارتباط با جن ها علاقه نشان مي دادي يعني قبل از اين جريان دوست داشتي با آنها ارتباط برقرار كني ؟ **من اصلا به آنها فكر نمي كردم حتي مطالعه هم در اين زمينه نداشتم . *قبل از ديدن جن ها چيز غير عادي در خانه تان رخ نداده بود ؟ **تنها اتفاق غير عادي و جالب اين بود كه بعضي چيزهايي كه در جايشان بود از جاي ديگري سر در مي آوردند ، يك بار دسته كليدم را روي ميز در اتاقم گذاشته بودم آن قدر دنبالش گشتم تا وسط كتابهايم پيدا كردم . *رابطه تو با آنها چه طور بود ؟ **دوست داشتم پيش من بمانند ، من خيلي به آنها عادت كردم وقتي آنها نيستند من هيچ انرژي ندارم . *دوست داشتي مثل جن ها باشي ؟ **آنها به من مي گفتند : سيستم عصبي تو مشكل داره و زياد عمر نمي كني ، اگر تا يك مدت با ما باشي جزئي از ما مي شوي آنها مي گفتند ما تو را قوي و بعد ضعيف كرديم تا بفهمي هيچ انساني به كمك تو نمي آيد ، آنها از انسانها متنفرند . *الان چه احساسي نسبت به آنها داري ؟ **دوست دارم دوباره بيايند آخه چند وقتي است كه آنها را زياد نمي بينم . مي خواهم دوباره انرژي بگيرم . *با اين انرژي كه به تو مي دادند چه كار مي كردي ؟ **من مي توانستم در تاريكي مطلق در آينه به چشمهايم خيرع شوم و رنگ آنها را از قهوه اي تيره به كهربائي برسانم و اينكه شبها در آيينه كساني را كه فردا صبح با آن برخورد داشتم مي ديدم . دو برابر يك مرد قدرت داشتم ، جسور وشجاع بودم . *تو نماز هم مي خواني ؟ **قبل از دوستي با آنها مي خواندم ، ولي بعد از دوستي با آنها نميخوانم چون آنها دوست ندارند. *وقتي با آنها دوست شديد و رابطه پيدا كرديد در مورد خود چه فكر ميكرديد ؟ **فكر ميكردم از آدمهاي ديگه جدا هستم و از همه آدمها بزرگترم جن ها به من مي گفتند، چشمانت را ببند و من اين كار را ميكردم و با خودم مي گفتم، يك جن بكش – يك جم شرور ويا خوب بكش بعد وقت چشمانم را باز ميكردم يكي از اونها را به صورت تصويري مبهم روي كاغذ مي كشيدم . *چند سال هست در اين خانه زندگي مي كني ؟ **از موقعي كه به دنيا آمدم 19 سال . *پدرت چندساله فوت شده ؟ **او فروردين ماه 1377 فوت شده است . *جن هايي كه با آنها ارتباط داري چند نفرنند ؟ **اول 4 نفر بودند اما الان بيشترند . *از كدومشون بيشتر خوشت مياد ؟ **از بچه يكي از جن ها مادر زينب مي گويد : يك روز داشتم چاي مي خوردم كه ديدم يك زني دارد از حياط به طرف در اتاق مي ايد . رفتم در را بستم چون احساس مي كردم براي اذيت كردن زينب مي ايد وقتي كه در را بستم براي اين كه تلافي كند هر چي آشغال بود ، ديدم از بالا به داخل چايي من مي ريزد . زينب به من گفت : من يك دختر باردار سياه مي بينم كه تو خانه خواهرم از اين اتاق به آن اتاق مي رود . و حالا خود زينب در ادامه گفته هاي مادرش مي گويد : جالب اينجاست كه وقتي مامانم با آنها لج مي كند و به روي زمين آب جوش مي ريزد ، كف پاي من مي سوزد و حالت تشنج به من دست مي دهد .
................................................................
dfghdfghdfghdfghdfghdfghdfgh
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
عججججججب....dfgh

به حق چیزای ندیده و نشنیده!!!!!!!!!!
هرشب دلم درياى آتيشه از اين بدتر مگه ميشه،حال هيشكى تو دنيا
بدتراز حال من نيست،دردى رو زمين بدتراز درد تنها شدن نيست






پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
دوستان همه ى اينا الكيه azsxdfghو هركسى ميتونه توى ذهنش به صورت غير واقعى اين كارو بكنه و احتمالا اين خانم كمى مغذش جا به جا شده و نياز شديد به روانشناس داره ، يادم باشه يكى از كارت هاى مطب خودم رو بهش بدم ، شايد اميدى باشهasna
هميشه خودت باش....... در جلد بهترين نرو..... واقعا بهترين باش!
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
خاک تو گورمaacp
اگه زندگیت ته کشید
بشین با ته دیگش حال کن
هی نشین بگو به اخرش رسیدم...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
(۱۷-۰۲-۹۴، ۱۱:۲۵ ق.ظ)Stranger نوشته:
دختر جن زده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دختري 19 ساله به نام زينب با جن ها در ارتباط است او مي گويد كه بعد از چندي اين جن ها باعث آزار و اذيت او و مادرش شده اند . خانه آنها در يكي از محله هاي جنوب تهران است . و حالا گفتگوي زينب را بشنويد: *از كي با اين موجودات در ارتباطي : **از سه ماه پيش *آيا دوران كودكي جن ها را ديده بودي يا از چيزي مي ترسيدي ؟ **من در كودكي نه جن ديدم و نه از چيزي مي ترسيدم ، من حتي در تاريكي براي گربه قبلي ام غذا مي بردم حتي از تاريكي هم نمي ترسيدم . *نظر پدر و مادرت در مورد جن ها چيست ؟ **من پدر ندارم و مادرم هم از آنها نمي ترسد ، بلكه از آنها بدش مي آيد و مدام به آنها نفرين مي كند كه در آن موقع آنها من را اذيت مي كنند . *گربه را از كجا پيدا كردي و چند سال آن را داري ؟ **يك گربه ماده 3 سال پيش آمد در بالكن خونه ما و گربه ام را به دنيا آورد . جالب اين جا بود كه گربه ها هميشه 5 الي 6 بچه به دنيا مي آورند ، ولي اين گربه مادر همين يك گربه را به دنيا آورد . و بعد از دو روز ديگه مادر گربه ام نيامد . *چه جوري به اين گربه انس گرفتي ؟ **چون مادر گربه نيامد من به مراقبت از او پرداختم . او تا حدي به من انس گرفته بود كه بعضي مواقع احساس مي كردم به من مي گويد ، مامان! تمام رفتارهايش مانند يك انسان بود . گربه ام حتي من را مي بوسيد . *گربه نر بود يا ماده ؟ **من اسمش را نيلو گذاشته بودم ولي بعد از مردنش دامپزشكي كه برده بوديم ، جنسيت او را نر اعلام كرد . از كي جن ها رو زياد مي بيني ؟ آن شب خوابم نمي برد ، ساعت نزديك 4:30 صبح بود به خاطر همين با گربه ام رفتم دم در خانه مان و نيلو (گربه ام) رفت تو كوچه كه يكدفعه ديدم با يك گربه سياه كه پدر نيلو (گربه ام) بود و بارها ديده بودمش ، داشت دعوا مي كرد . اول به خيالم يك دعواي ساده بود ، ولي گربه سياه در تاريكي كوچه تبديل به يك آدم سياهپوش شد كه عينك دودي زده بود و موهايش عين پلاستيك مي ماند و وقتي داشت مي آمد طرف خانه ما ، من در را بستم و او غيب شد از اين ماجرا به بعد و بعد از مردن گربه مردن گربه ام آنها را زياد مي ديدم . *چگونه آنها را مي بيني ؟ **آنها با من كاري نداشتن ولي هر زمان مادرم با من يا بدون من ميرفت پيش جن گير و دعا نويس آنها مرا كتك مي زدند ( با اشاره به در آشپزخانه ) مي گويد : حتي يك دفعه از همين در تا انتهاي آشپزخانه پاي من را گرفتند و كشيدند . *گربه ات چه طوري مرد ؟ **يك روز وقتي من و مادرم از بيرون آمديم خانه ديديم كه نيلو وسط حياط افتاده ، طوري كه انگار سرش زير پاي يك نفر له شده بود وقتي او را به دامپزشكي پيش دكتر خيرخواه برديم او هم نتوانست چگونگي مرگش را تشخيص دهد و فقط گفت خفگي است . *از كجا فهميدي كساني كه با آنها در ارتباطي جن هستند ؟ آيا قبلا جن ديده بودي ؟ **نه من جن نديده بودم از آنجاييكه آنها غيب مي شدند و شكل واقعي خود را در خواب به من نشان مي دادند . آنها در بيداري به شكل انسانهايي عجيب با پوششي عجيب خودشان را به من نشان مي دادند ولي در خوابم به شكل واقعي مي آمدند ، آنها داراي شاخهاي خاكستري – چشمان قرمز و پوستي كلفت و براق هستند و در سر و بازويشان خارهايي دارند . *درس هم مي خواني ؟ **نه من در دوران ابتدايي چون خونريزي بيني داشتم به حدي كه بي هوش مي شدم مدير مدرسه گفت : كه ديگر نمي تواند من را در مدرسه قبول كند ، سال دوم ابتدايي ترك تحصيل كردم ، اما دوباره در سال 79 شروع به درس خواندن كردم . شبانه مي خواندم و غير حضوري واحدهايم را پاس مي كردم . طوري كه در طول 3 سال ، ده بار معدل قبولي در كارنامه ام بود . ده سال را در سه سال خواندم . *با وجود جن ها چه طور درس مي خواندي ؟ **با وجود آنها من آن قدر انرژي داشتم كه با نمرات عالي قبول مي شدم . *آيا تو تخيلي هستي؟ **تخيلي نبودم ونيستم . *به ارتباط با جن ها علاقه نشان مي دادي يعني قبل از اين جريان دوست داشتي با آنها ارتباط برقرار كني ؟ **من اصلا به آنها فكر نمي كردم حتي مطالعه هم در اين زمينه نداشتم . *قبل از ديدن جن ها چيز غير عادي در خانه تان رخ نداده بود ؟ **تنها اتفاق غير عادي و جالب اين بود كه بعضي چيزهايي كه در جايشان بود از جاي ديگري سر در مي آوردند ، يك بار دسته كليدم را روي ميز در اتاقم گذاشته بودم آن قدر دنبالش گشتم تا وسط كتابهايم پيدا كردم . *رابطه تو با آنها چه طور بود ؟ **دوست داشتم پيش من بمانند ، من خيلي به آنها عادت كردم وقتي آنها نيستند من هيچ انرژي ندارم . *دوست داشتي مثل جن ها باشي ؟ **آنها به من مي گفتند : سيستم عصبي تو مشكل داره و زياد عمر نمي كني ، اگر تا يك مدت با ما باشي جزئي از ما مي شوي آنها مي گفتند ما تو را قوي و بعد ضعيف كرديم تا بفهمي هيچ انساني به كمك تو نمي آيد ، آنها از انسانها متنفرند . *الان چه احساسي نسبت به آنها داري ؟ **دوست دارم دوباره بيايند آخه چند وقتي است كه آنها را زياد نمي بينم . مي خواهم دوباره انرژي بگيرم . *با اين انرژي كه به تو مي دادند چه كار مي كردي ؟ **من مي توانستم در تاريكي مطلق در آينه به چشمهايم خيرع شوم و رنگ آنها را از قهوه اي تيره به كهربائي برسانم و اينكه شبها در آيينه كساني را كه فردا صبح با آن برخورد داشتم مي ديدم . دو برابر يك مرد قدرت داشتم ، جسور وشجاع بودم . *تو نماز هم مي خواني ؟ **قبل از دوستي با آنها مي خواندم ، ولي بعد از دوستي با آنها نميخوانم چون آنها دوست ندارند. *وقتي با آنها دوست شديد و رابطه پيدا كرديد در مورد خود چه فكر ميكرديد ؟ **فكر ميكردم از آدمهاي ديگه جدا هستم و از همه آدمها بزرگترم جن ها به من مي گفتند، چشمانت را ببند و من اين كار را ميكردم و با خودم مي گفتم، يك جن بكش – يك جم شرور ويا خوب بكش بعد وقت چشمانم را باز ميكردم يكي از اونها را به صورت تصويري مبهم روي كاغذ مي كشيدم . *چند سال هست در اين خانه زندگي مي كني ؟ **از موقعي كه به دنيا آمدم 19 سال . *پدرت چندساله فوت شده ؟ **او فروردين ماه 1377 فوت شده است . *جن هايي كه با آنها ارتباط داري چند نفرنند ؟ **اول 4 نفر بودند اما الان بيشترند . *از كدومشون بيشتر خوشت مياد ؟ **از بچه يكي از جن ها مادر زينب مي گويد : يك روز داشتم چاي مي خوردم كه ديدم يك زني دارد از حياط به طرف در اتاق مي ايد . رفتم در را بستم چون احساس مي كردم براي اذيت كردن زينب مي ايد وقتي كه در را بستم براي اين كه تلافي كند هر چي آشغال بود ، ديدم از بالا به داخل چايي من مي ريزد . زينب به من گفت : من يك دختر باردار سياه مي بينم كه تو خانه خواهرم از اين اتاق به آن اتاق مي رود . و حالا خود زينب در ادامه گفته هاي مادرش مي گويد : جالب اينجاست كه وقتي مامانم با آنها لج مي كند و به روي زمين آب جوش مي ريزد ، كف پاي من مي سوزد و حالت تشنج به من دست مي دهد .
................................................................
dfghdfghdfghdfghdfghdfghdfgh
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوستان عزیز...
این داستان حقیقت نداره...
اصلا همچین دختری وجود نداره...
فقط پست واسه جذب بازدید کننده...
حدودا 85% تخیلی...
TongueTongueTongue
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
وای چه ترسناک
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دختر در کنار جاده mercede 0 226 ۰۶-۰۵-۹۴، ۰۶:۴۷ ب.ظ
آخرین ارسال: mercede
Exclamation توصیف واقعی چهره ی جن... Aiden22 0 386 ۱۳-۰۲-۹۴، ۱۱:۵۹ ق.ظ
آخرین ارسال: Aiden22
  11 قبرستان جن زده...! شیرین فرهمندپور 0 417 ۱۲-۱۰-۹۳، ۱۱:۳۸ ب.ظ
آخرین ارسال: شیرین فرهمندپور

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
11 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
N!rvana (۱۲-۰۵-۹۴, ۰۳:۳۳ ب.ظ)، شیرین فرهمندپور (۱۶-۰۶-۹۴, ۱۰:۲۴ ب.ظ)، ****Dayan**** (۱۷-۰۴-۹۴, ۰۲:۱۶ ب.ظ)، نیاز (۳۰-۰۴-۹۴, ۰۵:۲۱ ب.ظ)، Aiden22 (۱۲-۰۵-۹۴, ۰۳:۳۱ ب.ظ)، eris (۳۰-۰۴-۹۴, ۰۵:۲۲ ب.ظ)، deli67 (۱۰-۰۵-۹۴, ۰۶:۵۸ ب.ظ)، مینا . د (۲۲-۰۵-۹۴, ۰۲:۰۲ ق.ظ)، miti123 (۰۱-۰۶-۹۴, ۰۶:۳۷ ق.ظ)، لاله.A (۳۱-۰۶-۹۴, ۱۱:۰۶ ب.ظ)، .AtenA. (۲۱-۱۰-۹۵, ۰۷:۰۳ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان