امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
درد من...
#1
به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم …

خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.

زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج ۴۰ درجه اضطراب نشان داد.

آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود …

و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.

به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.

بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم …

فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.

زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم …!

خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم :


هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم

قبل از رفتم به محل کار یک قاشق آرامش بخورم .

هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.

زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم .

و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم...

از زنده ياد احمد شاملو
درگيرم شو
اما
دلگير نشو...
پاسخ
سپاس شده توسط: sadaf ، admin ، saghi ، asemoni ، mahsa ، mahro ، v.a.y
#2
چه خبره مگه
خوب ميگفتي يه انسان ديگه بسازه و خلاصxcvl
به نام خدایی که به گل ، خندیدن آموخت . . .
پاسخ
سپاس شده توسط: saghi ، sadaf ، mahro ، saba erfan
#3
خیلی زیبا بود
کلا طرز بیان شاملو دوست دارم
به نظرم جای این تاپیک نباید تو بخش عکس باشه که
پاسخ
سپاس شده توسط: mahro ، saba erfan
#4
جالب بود..mara
وای از این عمر که با میگذرد ... میگذرد !!!
پاسخ
سپاس شده توسط: saba erfan
#5
این همه داغونیم وخبر نداریم twol
حکایت من ، حکایت کسی ست که عاشق دریا بود اما قایق نداشت.
دلباخته سفر بود همسفر نداشت
زخم داشت اما ننالید گریه کرد اما اشک نریخت .
حکایت من ، حکایت چوپان بی گله .
 و ساربان بی شتر است ...
حکایت کسی که پر از فریاد بود .......
اما سکوت کرد ...
پاسخ
سپاس شده توسط: saba erfan


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  تمام ریشه های سرم درد گرفت minaa 1 105 ۱۵-۰۳-۹۹، ۱۱:۱۰ ق.ظ
آخرین ارسال: sadaf
  از طرف دوستای داماد یک عدد ظرف میوه خوری، دستشونم درد نکنه نیـایــش 4 265 ۰۳-۰۵-۹۷، ۰۲:۳۴ ب.ظ
آخرین ارسال: admin
  دست مهندس معمارش درد نکنه AsαNα 3 174 ۱۵-۰۷-۹۶، ۰۷:۴۵ ب.ظ
آخرین ارسال: زینب سلطان

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان