امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دنیای بیهوده
#1
دلم تنگ است...
دلم می‌سوزد از باغی که می‌سوزد
نه دیداری نه بیداری
نه دستی از سر یاری
مرا آشفته می‌دارد
چنین آشفته بازاری
تمام عمر بستیم و شکستیم
به جز بار پشیمانی نبستیم
جوانی را سفر کردیم تا مرگ
نفهمیدیم به دنبال چه هستیم
جوانی را سفر کردیم تا مرگ
نفهمیدیم به دنبال چه هستیم
عجب آشفته بازاریست دنیا
عجب بیهوده تکراریست دنیا
چه رنجی از محبتها کشیدیم
برهنه پا به تیغستان دویدیم
نگاه آشنا دراین همه چشم
ندیدم و ندیدیم و ندیدم
سبکباران ساحلها ندیدند
به دوش خستگان باریست دنیا
مرا در موج حسرتها رها کرد
عجب یار وفاداریست دنیا
عجب آشفته بازاریست دنیا
عجب بیهوده تکراریست دنیا
میان آنچه باید باشد و نیست
عجب فرسوده دیواریست دنیا
عجب خواب پریشانیست دنیا
عجب یار وفاداریست دنیا
عجب دریای طوفانیست دنیا
عجب آشفته بازاریست دنیا
عجب یار وفاداریست دنیا
عجب دریای طوفانیست دنیا...
الها من به اندازه زیبایی تو تنهایم
تو به اندازه تنهایی من زیبایی!
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2

اکنون زمان زندگی ست، تاخیر را باور نکن
حرف از هیاهو کم بزن از آشتی ها دم بزن
از دشمنی پرهیز کن، شمشیر را باور نکن
خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان
تو شاهکار خالقی، تحقیر را باور نکن
بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست تقدیر را باور نکن
تصویر اگر زیبا نبود، نقاش خوبی نیستی
از نو دوباره رسم کن، تصویر را باور نکن
خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو، زنجیر را باور نکن

الها من به اندازه زیبایی تو تنهایم
تو به اندازه تنهایی من زیبایی!
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
آدم ضعیفم نباشه،جلوبعضی ازحرفا بدجورکم میاره
مسیر زندگیمو... سمت خودت عوض کن♥
پاسخ
سپاس شده توسط:


چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
3 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
#*Ralya*# (۱۳-۰۸-۹۴, ۱۱:۰۴ ب.ظ)، d.ali (۱۹-۰۸-۹۵, ۰۹:۵۵ ب.ظ)، دختربهار (۱۹-۰۸-۹۵, ۰۸:۱۵ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان