امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دوستت دارم | feedback
#1
بالاخره بعد از این همه مدت باید یه جوابی میگرفتم یا نه؟!!! آخه من چطوری به چه زبونی به این مامان بابام بفهمونم که بابا من دوسش دارم؟ چطوری بگم که نمیتونم بدون اون زندگی کنم؟ یعنی خودشون عین من جوون نبودن نمیدونن عاشق شدن چطوریه؟ نمیدونن؟!!! نه واقعاً انقدر درک این مسئله براشون سخته؟
منم دل دارم. خوب عاشق میشم. مگه جرمه؟ مگه گناهه؟ نمیفهمم این کاراشون یعنی چی؟!!! یعنی چی که میگن حق نداری بیرون بری بچرخی. یعنی فکر میکنن من با غزاله میرم میچرخم؟ نمیدونن اون تا پدر مادرش اجازه ندن جایی نمیاد؟؟؟ چند بار تا حالا شده بهشون گفتم چه دختر خوبیه و رعایت همه چی رو میکنه. اما باز مرغشون یه پا داره که تو و اون به درد هم نمیخورین!!! حالا دلایلشون برام جالبه. برگشتن میگن تو باید لیسانستو بگیری!! خوب من که ترم شیش دانشگاهم. دو ترم همش مونده. این عباسی عوضی اگه منو پاس کنه ، من عقب نمیمونم.
تازه قراره ترم تابستونی هم بردارم. بعد از اونور سر کار هم میرم. دو سال سر کار رفتم این همه پول جمع کردم.
حالا بهونه ی جدید بابام این شده که تو سربازی نرفتی. اونا دخترشونو رو چه حسابی بدن به تو؟؟؟ میگم بابای من عزیز من ، شما که بیست ماه جبهه رفتی. میتونی این همه برام کسری بگیری من خدمتم کلاً یک سالم نمیشه! اون موقع که با غزاله نامزد باشم ، خدمتمم تموم میکنم دیگه. برگشته میگه نه! دختر مردم الاف تو میشه!!!
خداوکیلی مهرداد تو باشی چی میگی؟ قبول داری حرفامو؟
بعد از کمی سکوت پشت خط ، مهرداد با صدای آرامش بخش همیشگی خودش برمیگرده بهم میگه :
-خوب بهشون حق بده. پدر مادرن. نگرانتن.
با این حرفش دوباره میره رو مخ من و بهش میگم :
-بابا چیو حق بدم؟ توأم که فقط بلدی بگی حق بده حق بده! پس حق من چی؟؟؟ خداییش تو و مژگان چطوری با هم ازدواج کردین؟ مگه کم بدبختی داشتین؟ اما با همه ی این بدبختیا بالاخره رفتین سر خونه زندگیتون. منم پدر و مادر تو رو میشناسم دیگه. از اون گیرا!!! بابات که دیگه واویلا. ولی چی شد؟ آخرش مشکلی پیش اومد؟ ببین الان چقدر خوشبختی!
مهرداد نفس آرومی میکشه و میگه :
-پسر خوب کلی باید به این در و اون در بزنی تا دختره رو بهت بدن. فکر کردی الکیه؟ بحث یه عمر زندگیه ها.
با قاطعیت میگم :
-من همه کار میکنم. اینا فقط راضی بشن. خودت شاهدی دیدی من پی گیر همه چی بودم و هستم.
دوباره مهرداد با کمی سکوت میگه :
-نمیدونم. هرجور خودت صلاح میدونی. من که توصیه هامو بهت کردم. 21 سالگی زوده. بذار لااقل دو سال دیگه.
چهره ی غزاله میاد تو ذهنم و با ناراحتی میگم :
-من نمیتونم تا دو سال دیگه صبر کنم. خیلی دیره.
مهرداد با آرامش خاطر میگه :
-نگران نباش. هیچ وقت دیر نیست. اگر بخوادت برات صبر میکنه.
صدای مامان از اون اتاق میاد که میگه :
-بیدار شدی؟!!!
پوفی میکشم و میگم :
-مهرداد من برم ببینم مامان چیکارم داره. کاری نداری؟
مهرداد با خنده میگه :
-برو که الان تو خونه فرمانده ت مامانه و بعداً هم خانمت.
با دلخوری میگم :
-والا این یکی که اصلاً فرمانده ی خوبی نیست. من آرزومه غزاله فرمانده م بشه.
مهرداد میخنده و میگه :
-برو آقای عاشق.
خنده م میگیره و خداحافظی میکنم. گوشی رو سر جاش میذارم که صدای غزاله میپیچه تو سرم :
-آقا مَهبُد ما نمیخوان بیدار شن همسرشونو ببرن پیک نیک؟؟؟
با صدای غزاله از خواب پامیشم. با چشمای خواب آلود دنبال صداش میگردم. نگاهمو به اطراف میچرخونم تا بلکه ردی از اتاقم بگیرم. ولی میبینم رو یه تخت دو نفره خوابیده بودم. چند بار چشمامو میذارم روی هم تا بلکه ببینم خوابم یا بیدار! ولی تا نگاهم به دو تا چشم مشکی که تو هوای نیمه روشن اتاق با نور چراغ خواب عجیب برق میزنه ، میفته ؛ ته دلم آروم میشه و با لبخند رو به همسرم میگم :
-سلام عزیزم.
اونم دست به سینه جلوم وامیسته و با شیطنت میگه :
-علیک سلام ... ای شیطون! باز خواب قبل از ازدواجمونو دیدی؟
خنده م میگیره و چیزی نمیگم. اونم با همون صدای قشنگش میگه :
-پاشو پاشو منو ببر بیرون که پوسیدم تو این خونه. عصر جمعه ست خجالت نمیکشی به زنت نمیرسی؟ نگاش کن تو رو خدا. موهاشو چه ژولیده پولیده ست. پاشو که دلم پوسید تو این خونه. هی در و دیوار و نگاه میکنم. میام اتاق سر میزنم میبینم آقا خوابه. میرم تو هال زنگ میزنم به مامان میگه شام بیاین اینجا. میگم شوهرم خوابه بذار بیدار شه بهش میگم. بعد میمونم غذا درست کنم؟ نکنم؟ والا به خدا. مردم شوهر دارن منم شوهر دارم ...
از تند تند حرف زدنش خنده م میگیره و زودی بلند میشم و میرم پیش همسرم. واقعاً که سختی دوران قبل از ازدواج به همین چند دقیقه ی شیرین بعد از ازدواجمون می ارزید.
حالا میفهمم که چقدر همسرمو دوست دارم.


پیش کش تمامی زوج های خوشبخت ایرانی


س . سپهر

1392
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
Heart " دوستت دارم " v.a.y 5 193 ۱۱-۰۴-۹۶، ۰۴:۰۸ ق.ظ
آخرین ارسال: Land star
  دارم می میرم یک کاری بکنید! #*Ralya*# 3 246 ۰۹-۱۰-۹۴، ۰۴:۲۴ ب.ظ
آخرین ارسال: شقایق سرخ
Thumbs Up دوستت دارم پدر afrooz 0 142 ۱۶-۰۵-۹۴، ۰۵:۴۷ ب.ظ
آخرین ارسال: afrooz

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
satin (۰۴-۰۷-۹۴, ۱۰:۵۴ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان