امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دوست پسـ ـر اینترنتی شوهر از آب درآمد!
#1
[عکس: 5b482cbbe501.jpg]
پله های بند زندانیان محکوم به اعدام را یکی یکی بالا می رفتم وارد راهروهایی که به نظر بیهوده می آمدند و دیوارهایی که سنگ سفید و مشکی داشتند و به آشفتگی دامن می زدند، شدم ؛ بعد از پله ها دری بود که باز شد. ماموری کنار چارچوب ایستاده بود، گفت : "این خانم دقیقه 90 زندگی را طی می کند ، بعید می دانم با شما صحبت کند ولی امتحانش ضرری ندارد" .
با چهره ای روبه رو شدم که غم از سر و رویش می چکید ... زنی که چند دقیقه دیگر سرود مرگ را می خواند ... گفتم این گزارش را بنویسم شاید ضرب تازیانه این سرود ، بر تن زنی دیگر، بر اثر یک هوا و هوس کوچک یا نه یک اشتباه کوچک نواخته نشود ...
زن 32 ساله نگاه مضحک و دل کنده از دنیایش را بر چشمانم گره زد و گفت می خواهی بنویسی ، خبرنگاری ، ...
چقدر پیر شده بود ..... دلم می لرزید چون نیم ساعت دیگر باید فقط با صدای ضبط شده اش بقیه داستانم را می نوشتم ؛ در حالیکه داشتم فکرم را جمع و جور می کردم ؛ گفت شاید کسی را کشته ام ...
بلاخره با صدای نفس های تند و مقطع مقطع ،شروع کرد به درددل کردن:
هیچ گاه فکر نمی کردم با پاسخ دادن به یک ایمیل ناشناس این گونه زندگی ام در معرض تاراج قرار گیرد و با دست خودم آن هم فقط به خاطر یک کنجکاوی مسخره آشیانه ای را که چند سال برای ساختنش زحمت کشیده بودم، ویران کنم...
می دانم اشتباه جبران ناپذیری را مرتکب شده ام اما من فقط قربانی یک کنجکاوی احمقانه شدم تا جایی که دیگر چیزی برای باختن در زندگیم باقی نمانده است ...
در حالیکه قلبش را به شدت گرفته بود و فقط می خواست حرف بزند اما نمی توانست به او یک لیوان آب دادم تا کف دهانش که را که دور لب ترک خورده اش جمع شده بود رقیق کند. شاید گلویش تازه شود ...
زبانش نمی چرخید که چیزی بگوید ، اما باز ادامه داد :
چند ماه قبل زمانی که داشتم ایمیلم را چک می کردم با یک آدرس ناشناس ایمیلی با عنوان «سلام» برایم فرستاده شد .
تردید داشتم که به آن پیام پاسخ بدهم یا نه؟! در همین افکار سیر می کردم که به خاطر یک کنجکاوی ساده تصمیم گرفتم فرستنده پیام را سر کار بگذارم به همین دلیل در پاسخ او پیامی با این مضمون «علیک سلام خوب که چی، كاری داشتی !» برایش فرستادم، اما همین پاسخ کوتاه به آتشی تبدیل شد که شعله های آن تمام زندگی ام را سوزاند.
ارتباط پیامکی من و آن فرد که خود را " افشین " معرفی کرده بود این گونه آغاز شد و مدتی ادامه یافت من هم که فکر می کردم طرف مقابلم شخص ساده لوحی است و برای سرگرمی بد نیست او را سر کار گذاشته ام ،مدام به پیام هایش پاسخ می دادم .
زن در حالیکه بیصدا گریه می کرد ،گفت :دیگر به پیام های شبانه او عادت کرده بودم این ارتباط تا آن جا پیش رفت که جملات مبتذل و مستهجن برای یکدیگر ارسال می کردیم.
تا این که او از من درخواست ملاقات کرد، به همین خاطر سر قرار با او رفتم ...
اما وقتی چشمم به جوانی که سرقرار آمده بود، افتاد تازه فهمیدم چه اشتباه بزرگی مرتکب شده ام؛ او هیچ کسی غیر از همسرم رضا نبود .
روزگارشیرینم تلخ شد در حالیکه دیگر صدایش را سخت می شنیدم ، ادامه داد : رضا در حالیکه در خیابان داد می زد که تو لیاقت زندگی نداری قسم خورد که آبروی من را می برد و من را طلاق می دهد؛ انگار خودش در این ارتباط بیگناه است ؛اصلا رضا چرا می خواست اینجوری عشق من را نسبت به خودش بسنجد .
دیگر نمی دانستم چه کار کنم یک ماه زندگیم کتک و اشک و آه شده بود ، فضای خانه برایم غیر قابل تحمل بود ؛تا بلاخره آن شب شیطانی آمد طبق نقشه ای که داشتم رضا در حالیکه در طبقه بالا در حال استراحت بود، آبمیوه را برای او بردم؛ شوهرم در حالیکه از سرنوشت شومی که در انتظارش بود، بی خبر بود آن را یک نفس نوشید،چند دقیقه بعد پلک هایش سنگین شد و به خواب رفت. حالا نوبت اجرای مرحله بعدی نقشه ام بود .... با تمام توان برای رهایی از تهمت ها و حرف های رضا، دستان لرزانم را بر گلویش فشار دادم و همان شب جنازه او را را به اطراف شهر برده و در آنجا رها کردیم.
ابتدا باورش برایم سخت بود که به شوهرم خیانت کرده و او را کشته ام. اما دیگر همه چیز تمام شده بود. فکر می کردم نقشه ام حساب شده است و هیچ وقت هیچ کس از راز زندگیم با خبر نمی شود ! حالا نمی دانم با ننگ خیانت ، قتل و رسوایی چه کنم. ای کاش همه آن چیزی که اتفاق افتاده فقط یک خواب بود.
صدای مامور زندان سکوت مطلقی که بین من و آن زن بود را شکست .... وقتی طناب زردرنگ اعدام دور گردن ش بسته شد، آخرین سکانس پایان زندگی آن زن رقم خورد و فقط 14 ثانیه دست و پا زدن آخرین تلاش های این زن برای ادامه زندگیش بود .
ای کاش خانواده ها در زمان بگو مگو های خانوادگی به عاقبت کار قبل از اینکه دیر شود ، بیشتر توجه کنند؛ امیدوارم روزگارتان پر مراد، روزهایتان شاد شاد ، آسمانتان بی غبار و قلبتان از هر غصه ای پاک و بخت و تقدیرتان به خیر و عمر و سرنوشتتان تابناک باشد.
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
اصلا داستانش با واقعیت جور در نمیادdfgh
من یه فضانوردم که تازه به زمین اومده..(0 +)!؟
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
ینی چی؟dfghAngry
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
از این جور اتفاقها تو دنیای مجازی تا فکرشو بکنی پیش میاد ومتاسفانه درس عبرت نمیشه
امان از شیطان امان...
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
حدای من!!!چه چیزا!!![عکس: huh.gif]
اینکه خودت باشی زیباترین و قدرتمند ترین شورشه!
روحی آزاد با قلبی وحشی
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
خیلی تلخ بود
واقعا همچین اتفاق هایی میوفته
خیلی اتفاق افتاده کنجکاوی هایی که چه دردسر های بزرگی درست کرده
نبینم گرفته باشی
که تمام شهر را به نماز ایات وا میدارم....
پاسخ
سپاس شده توسط:
#7
زنه زو مرده باید میکشت کسی که شوهر داره غلط میکنه طرف همچین چیزایی بره
تا وقتی مجرده هر کاری بکنه باز اونقدری اشکال نداره که دوران متاهلی همچون کاریکنه
وفتی ازدواج کردی یعنی متعهد شدی به به نفر چه دوسش داشته باشی چه نه حق خیانت به طرفو نداری ..
کاش یکم درک کنن مردم مون...
زنه اعدام حقش بود واقعا یه همچین ادمایی هم پیدا میشن
که با وجود همسر داشتن بازم پی همچین کارایی رو بگیرن
ادم تاسف میخوره براشون.....
پاسخ
سپاس شده توسط:
#8
انقدر مشکلات بین زن و شوهرا زیاد شده که مخ زن شوهر دارو زودتر از یه دختر مجرد میشه زد...glb

واقعا متاسفم برای همچین زنایی.....

دلم سوخت برای این سرنوشت....برای اقبالش....ما در جایگاهی نیستیم که بگیم حقش بود یا نه ....

اما فردی که ازدواج میکنه متعهد میشه...چه عاشق اون فرد باشه چه نباشه...خیانت گناهی غیر قابل بخششه...

امیدوارم این موضوع درس عبرتی بشه برای همه ی زن و شوهرای کشورمون...
...متاسفم که ، آنچه هستم را...
..مدیون انسانهای خوب زندگیم نیستم..
..بلکه بدهکار انسان نماهائی هستم که..
«چگونه نبودن» را به من آموختنــد
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  توده ۳کیلویی از [color=#ff0000]شکم[/color] پسربچه قشمی درآمد صنم بانو 1 109 ۰۱-۰۲-۰، ۰۵:۱۴ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  ورزشکار افغان به دست شوهر سابقش تیرباران شد صنم بانو 1 133 ۳۱-۰۱-۰، ۰۸:۳۸ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  ۲دختر جوان؛ طعمه خواستگاران اینترنتی شدند صنم بانو 1 79 ۱۴-۱۲-۹۹، ۱۰:۱۱ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
v.a.y (۳۱-۰۵-۹۴, ۰۹:۳۹ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان