۲۳-۱۱-۹۶، ۱۱:۴۶ ق.ظ
مجله همشهری دانستنیها - محسن امین: همه آدم هایی که سال های صنعتی شدن ایران را به خاطر دارند، او را یکی از ژنرال های صنعتی ایران می دانستند و می دانند او را که البته دیگر میان ما نیست؛ اما یادش و یادگارهایش تا ابد باقی است؛ مردی بلند قد و بلندپرواز و به غایت جذاب؛ مردی مدبر و کاردان؛ «رضا نیازمند»، سال 1346 اولین مدیرعامل سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران شد و سال 1350، مجتمع مس سرچشمه را در منطقه ای که کمتر رهگذری تا آن موقع آنجا زندگی و کار کرده بود، بنیانگذاری کرد؛ آن هم با استخدام کارشناسان آمریکایی که بعد از کودتا در شیلی، از معادن مس آنجا اخراج و بیکار شده بودند.
دکتر رضا نیازمند در آغاز این قرن متولد شد و عمرش به پایان آن نرسید تا پیرمرد، در نود و شش سالگی ما را ترک کند. مردی که جدا از یادگارهای صنعتی مانند صنایع تراکتورسازی تبریز، ماشین سازی اراک و مس سرچشمه، کتاب هایی را هم در بین ما به جای گذاشته است. «تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی در ایران» و «محمدرضا شاه از سقوط تا مرگ» از جمله این کتاب ها هستند. او تا آخرین روزها، پای لپ تاپ می نشست و می نوشت؛ نوشته هایی که بخشی از آنها خاطرات شخصی او در صنایع ایران است. نوشته هایی که در این پرونده میهمان خواندن آنها خواهید بود و وقتی بخوانیدشان تایید خواهید کرد که سید رضا نیازمند، نیازمند نبود؛ ما نیازمند او بودیم، آن هم در دنیایی که آدم خوب و کاربلد نایاب است.
رضا نیازمند
- تاریخ تولد: 1300
- تاریخ فوت: 1396
- محل تولد: کرمانشاه
- تحصیلات: دکترای مدیریت
هنوز کودکی بیش نبود که پدرش را از دست داد. خودش فکر می کرد یکی از پایه های زندگی او همین بود که پدری نداشت که پشتیبانش باشد و از نظرات و راهنمایی ها و نصایح او استفاده کند. «من برای پر کردن جای خالی پدر، ناچار بودم به خود متکی شوم. در مدرسه بیشتر اوقات شاگرد متوسطی بودم. با همین شرایط از مدرسه دارالفنون دیپلم گرفتم. بلافاصله در خیابان ناصرخسرو به جستجوی کار رفتم.»
او خیلی زود مغازه داری را پیدا کرد که از آلمان پمپ الکتریکی برای آب وارد می کرد. «مغازه دار گفت: «ما یک تکنسین آلمانی داریم که پمپ آب تعمیر می کند. او به جوانی تحصیل کرده نیاز دارد که با او کار کند و در ضمن تعمیر پمپ آب را به او بیاموزد. وقتی این جا همه چیز را یاد گرفتی، برای فراگیری بیشتر به کارخانه سازنده در آلمان اعزام می شوی و در بازگشت به ایران در این شرکت مسئول تعمیرات محصولات ما خواهی شد. با خوشحالی خبر را به مادرم دادم؛ فوری گفت: «کی به تو اجازه داده دنبال کار بروی؟ باید اول دانشگاه بروی و پس از تمام کردن دانشگاه دنبال کار بگردی.»
او خیلی زود مغازه داری را پیدا کرد که از آلمان پمپ الکتریکی برای آب وارد می کرد. «مغازه دار گفت: «ما یک تکنسین آلمانی داریم که پمپ آب تعمیر می کند. او به جوانی تحصیل کرده نیاز دارد که با او کار کند و در ضمن تعمیر پمپ آب را به او بیاموزد. وقتی این جا همه چیز را یاد گرفتی، برای فراگیری بیشتر به کارخانه سازنده در آلمان اعزام می شوی و در بازگشت به ایران در این شرکت مسئول تعمیرات محصولات ما خواهی شد. با خوشحالی خبر را به مادرم دادم؛ فوری گفت: «کی به تو اجازه داده دنبال کار بروی؟ باید اول دانشگاه بروی و پس از تمام کردن دانشگاه دنبال کار بگردی.»
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !