امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
روزي كه اون رفت
#1
وزي كه اون رفت
حال تمام اعضاي بدنم زار بود. چشمام به بي نهايت جاده خيره شده بودند ته جاده مه الود بود همون جايي كه عشقم توش ناپديد شده بود.دستام به دور زانوهام حلقه زده بودند پاها م براي اينكه حوصلشون سرنره با خاك زمين بازي ميكردند.يه بغض سنگيني راه گلومو بسته بود .دهنم حرفي براي گفتن نداشت. گوشهام هم مثل اينكه كر شده بودند. چيزي نمي شنيدند در واقع خودشونو به نشنيدن زده بودند. وضع قلبم از همه بدتر بود قلبم گوشه سينم كز كرده بود با يه زخم بزرگ از خيانت ويه دنيا غم و غصه از رفتن عشقش .
اين عقلم بود كه داشت همه رو سرزنش ميكرد چون از وقتي عاشق شده بودم عقلم خودشو كنار كشيده بود وهمه اعضاي بدنم به حرف قلبم گوش مي كردند حالا هم كه عشقم رفته بود عقلم چهره حق به جانب گرفته بود و همه رو ملامت ميكرد.عقلم اول از همه از چشمام شروع كرد عقلم چشمامو ملامت مي كرد كه چرا از نگاه اولش نگذشته بودند وبه نگاهاي بعدي ادامه داده بودند عقلم به چشمام گفت تقصير شما بود كه قلب رو لرزونديد حالا نوبت دستام بود كه زير رگبار سرزنشهاي عقلم قرار بگيرند عقلم به دستام گفت مگه نگفتم هي واسه اون نامه هاي عاشقانه ننويسيد چرا هر كاري مي كرديد واسه خاطر اون بود من كه گفته بودم بلاخره اون ميره عقلم رو كرد به پاها م و گفت چرا هي به دنبالش ميرفتيد چرا هر جا كه اون بود شما هم اونجا بوديد مگه نگفتم كارهاي اين قلب از رو احساسه به حرفاش گوش نديد. عقلم به دهنم گفت حقته اينجوري لال بشي هي اسم اونو تكرار ميكردي هر جا ميرسيدي از اون حرف مي زدي حالا هم اينجوري ساكت بمون. بعد رو به گوشهام كرد گفت چيه چرا غمگينيد چند بار به شما گفتم تا اسم اون دختره مي اد خودتونو تيز نكنيد همش دنبال يه حرف يه سخن از اون بوديد حالا بكشيد حقتونه. نوبتي هم كه باشه نوبت قلبم بود عقلم صداشو پائين اورد و به ارومي گفت ديدي چي به روزت اورد من كه گفته بودم اينجوري ميشه.
ولي قلبم پشيمون نبود اون حتي زخمي رو كه از عشقش خورده بود رو دوست داشت. نه تنها قلبم بلكه همه اعضاي بدنم هنوز اونو دوست داشتند چون اون دختر باعث شده بود انها طعم عاشقي رو بچشند اعضاي بدنم ناراحت بودند ولي پشيمون نبودند از اينكه عاشسقش شده بودند.
عقلم بعد از اينكه همه رو سرزنش كرد رفت وگوشه سرم نشست ديگران نميدونسدند كه عقلم هم عاشق اون دختر شده بود واز رفتنش غصه دار بود و از غصه داشت ديونه ميشد.
پاسخ
سپاس شده توسط: mahiye ghermez ، ونوشه ، setareh ، .RaHa.
#2
خوشگل بود ممنون mara
پاسخ
سپاس شده توسط: ونوشه ، .RaHa.
#3
زیبا بود...یه جمله ی عرفانی هست که میگه...عشق عقل مسته...یعنی در اصل عقله که مست وجود یار میشه نه دل....
پاسخ
سپاس شده توسط: .RaHa.
#4
خوشمل بود....ممنون

سَر بِه سَر من نَذارید ادمـــــــــــــــــــــآ ....



پارتیِم خداستــــــــــــــــــــ ـــــــــــِِِِِ

پاسخ
سپاس شده توسط: .RaHa.


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
Photo روزي كه كوروش گريست!! صنم بانو 0 87 ۲۶-۰۴-۹۶، ۱۰:۲۳ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  دکتری برای خواستگاری دختری رفت !+ داستان جالب sadaf 16 1,605 ۰۹-۰۴-۹۴، ۰۶:۳۴ ب.ظ
آخرین ارسال: SilentCity
  حالا اون یه دستی که جا مونده رو خودت بساز. می تونی؟ sadaf 0 289 ۰۷-۰۸-۹۳، ۰۷:۱۵ ب.ظ
آخرین ارسال: sadaf

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
#*Ralya*# (۱۸-۰۵-۹۵, ۱۰:۲۱ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان