پاسخ بئاتریس آنچنان الهامبخش و فجیع است انگار که بولگاکف به جهان آمده بود تا «مرشد و مارگریتا» را برای ما بنویسد و بعد با سختی و مرارت بمیرد.
هرابال آنچنان از دستگاه سانسور بیزار و در هراس بود که «اوسیپ ماندلشتام». و حیرتا که ماندلشتام آنگاه که شعری در هجو استالین نوشت آن را تنها برای همسرش «نادژدا» و «اماگرشتین» خواند و این دو از بیم لو رفتن شاعر، شعر را به حافظه سپردند و آنگاه که ماندلشتام از سوی مأموران استالین دستگیر شد در بازجوییهای هراسانگیز نام 9 تن را بازگو کرد که این شعر را برای آنان روخوانی کرده بود.
بازجوها تحتفشار از ماندلشتام خواستند هجویه استالین را روی کاغذ آورد. ماندلشتام که آرزو داشت این شعر بماند و خوانده شود و دستگاه امنیتی استالین که این را نمیخواست، نمیدانست که همین دستنوشته به زور روی کاغذ آوردهشده آن را جاودانه خواهد کرد. این دستنوشته در آرشیو «کا.گ.ب» آنقدر ماند تا دوران فروپاشی شوروی فرارسید و زان پس دیدگان همه مردم در نمایشگاههای مختلف بر این دستنوشته افتاد و متن آن برای همیشه باقی ماند.
هرابال نیز در تمام دوران زندگی ادبیاش با دستگاه سانسور کشورش پنجه در پنجه افکند، اما دمی از نوشتن باز نایستاد. او نویسندهای متعهد و اصیل و زبان مردم سرزمینش بود که خوانندگان آثارش به هر صورت میتوانستند نوشتههای او را بهدست آورده و بخوانند و به دیگری بسپرند و همه این نسخهها با تکثیر ـ نَه چاپ ـ پدید میآمد و توزیع میشد.
پس از خزان بهار پراگ، هرابال و بسیاری دیگر از نویسندگان در فهرست سیاه دستگاه امنیتی قرار گرفتند و چاپ آثارشان ممنوع شد تا اینکه در سال 1975 برخی آثار او اجازه انتشار یافتند. شاید مسئولان فرهنگی کشور به این عقیده رسیده بودند که چهره خورشید را نتوان به مشتی گل پوشانید.
آثار هرابال پس از مرگ تأملبرانگیز او بارها تجدید چاپ شده است و یکی از آخرین مجموعه آثارش که شامل رمان، داستان، شعر و گزارش میشود در 19 جلد به طبع رسیده است و نکته جالب اینکه تیراژ آثار او در دیگر کشورهای اروپایی بیش از تیراژ آثار او در کشور چک است.
براساس برخی نوشتههای هرابال، نسخههایی سینم ایی نیز فراهم آمده که در این میان فیلم سینم ایی «ترنهای بهدقت مراقبتشده» (2) به کارگردانی یرژی منزل در سال 1966 در میان سینم ادوستان بسیار معروف است. این اثر با بازیهای درخشان واسلاو نکار، جیتکا بندووا، ولادیمیر والنتا و جوزف سومر به سال 1967 برنده اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان شد.
در سالیان انتهای عمر، هرابال سخت در رنج بود؛ رنج جسمانی و روانی. هرابال نیز بسان هومر که نابینا زاده شده بود با رنج و اندیشه مرگ خودخواسته بالیده بود، بهآنگونه که راز مرگش را در میان سطور آثارش میتوان یافت. او در داستان «مرواریدهای اعماق» که در مجموعه «زمینهای خالی» نخستین دفتر از تریلوژیاش آمده و در آن داستان از زاویهدید همسر هرابال روایت میشود صراحتا میگوید که در دل شب رنج میکشد و ناله میکند و بهآن اندیشه است که خود را از پنجره به زیر افکند.
این فکر همیشه با او بود تا اینکه در سال 1997 در بیمارستانی بستری شد. پرستاران و پزشکان بیمارستان که او را میشناختند در بهبود او از هیچ تلاشی فروگذار نمیکردند. هرابال نازنین، این پیر 83 ساله، همچون کودکانی که به دیدن پرندهای هیجانزده میشوند با دیدن کبوترانی که بر لبه پنجره اتاق او مینشستند از پرستاران میخواست تا بگذارند او برای آنها دانه بریزد. در صبحی از بامدادان ماه فوریه 1997 پیکر نویسنده را که از پنجره اشکوب پنجم ساختمان بیمارستان به زیر افتاده بود بر کف محوطه یافتند. چشمان نویسنده مُرده باز مانده بود، گویی هنوز پرواز کبوتری را دنبال میکرد که از دست او دانه برگرفته بود...
در آن روز سیاه، کسانی گفتند نویسنده را دستگاه امنیتی از پنجره به بیرون افکنده تا صدای او را برای همیشه خاموش کند، اما کسانی هم گفتند او در فکر دانه دادن کبوترها، به دنبال آنان پرواز کرده است...
«K.G» از دوستداران او، این سطرها را نوشت:
«شب گذشت
صبح نیامد
هرابال مُرده بود...»