امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
زن و ادبیات !
#1
Star 


" ویرجینیا وولف " در کتاب اتاقی از آن خود اصطلاح خواهران شکسپیر را
مطرح می کند .
وولف می گوید : " اگر فرض کنیم خواهران شکسپیر نیز همانند او دارای
استعداد درخشان نویسندگی و بودند ، آیا می توانستند در جامعه ی دوران
الیزابت به مقام ادبی شکسپیر برسند ؟ وولف در پاسخ به این سوال
می گوید : " غیر ممکن است ."
هرگاه بحث درباره ی ادبیات زنان پیش می آید ، یک سوال همیشه تکرار
می شود : " چرا تعداد زنان نویسنده از مردان کمتر است ؟ " اما قبل از پاسخ
گویی به این سوال لازم است به جامعه و فرهنگی که در آن زندگی می کنیم
، نگاهی دیگر بیندازیم .سیمون دوبووار در جمله ی معروف خود در کتاب ِ"
جنس دوم " می گوید : " هیچ زنی ، زن به دنیا نمی آید بلکه زن می شود . "
و این بدان معناست که مفهوم جنس به معنی مونث بودن با مفهوم جنسیت
به معنی زنانـ ـگی تفاوت دارد . مفهوم جنس به شرایط متفاوت جسمانی زن
تاکید دارد ، در حالی که مفهوم جنسیت به تمام رویکردهای اجتماعی گفته
می شود که هویت جنسی زن در آن شکل می گیرد .شاید ادعا شود که بعد
از دریدا بحث های مربوط به مسایل زنان به مرزهای جدیدی رسیده است
ومطرح کردن این بحث هایی که مربوط به چندین دهه ی قبل است ، چه
ضرورتی دارد ؟ اما چنان که در ادامه ی این بحث می آید ، خواهیم دید که با
تاسف هنوز این بحث ها جای تامل بسیار در جامعه ی ما دارد. خوشبختانه
دنیای اینترنت به هر کسی این امکان را می دهد تا از وضعیت زنان از هر قشر
و طبقه ای که هستند ، در جامعه ی ما باخبر شود .
اما مشکل اساسی را فرهنگ ها می سازند. فرهنگ هایی که هویت جنسی
را برای زن و مرد تعریف می کنند . وقتی شما دو فرزند دارید که یکی دختر
است و دیگری پسر ، از همان ابتدا به او نگرش جنسیتی می دهید .
این نگرش از رنگ های انتخاب شده برای لباس ها و نوع اسباب بازی ها شروع
می شود و به باید ها و نباید های کنشی ختم می شود .
زنانـ ـگی یا هویت جنسی زن در چارچوب خاصی که جامعه تعیین می کند ،
ساخته می شود . از همان ابتدا برای دختر ، عروسک و برای پسر ماشین و
تفنگ را به عنوان اسباب بازی تعریف می کنیم وبه طور کلی تفکیک فعالیت ها
بر حسب مردانه و زنانه بودن به آن ها آموزش داده می شود .
تصویرگری کتاب های درسی دوره ی ابتدایی و به طور شاخص کتاب " بخوانیم
و بنویسیم " که بیشترین حجم ساعت آموزشی را به خود اختصاص می دهد ،
یکی از متن هایی است که در این زمینه بسیار تامل برانگیز است .
به عنوان نمونه کتاب " بخوانیم " سال سوم ابتدایی انتخاب می شود تا از جهت
تصویرگری بر مبنای تعریف هویت جنسی بررسی شود .
در صفحه ی پنج این کتاب در ستون " ببین و بگو " تصویری از مادر و دختر دیده
می شود که در کنار آن ها سماور و قوری به عنوان تکمیل کننده ی معنایی
متن کشیده شده است تا یادآور نقشی باشد که برای زن در نظر گرفته
شده است.
در صفحه ی پنجاه و هشت از همین کتاب در درس " فداکاران " ، تمام تصویری
که از فداکاران این مرزوبوم کشیده شده است ، تصویر مردان است و این
سوال در ذهن هر منتقدی ایجاد می شود که آیا این سرزمین یک زن فداکار
برای معرفی به فرزندان ما ندارد ؟ همچنان که در صفحه ی هشتاد و هفت این
کتاب ما تصویری از پرواز هواپیمای علم و دانش را بر فراز ایران زمین می بینیم
که تنها سرنشینان این هواپیما مردان هستند و کم کم به اجبار ما را به این
نتیجه گیری می رسانند! که نه تنها زن فداکار ی یافت می نشود ، بلکه زن
عالِمی نیز از گذشته تا دوران معاصر وجود ندارد ! . این تصاویر همان آموزش
هویت جنسی است که دختران و پسران ما را برای سال های دور آماده
می کند .همچنان که صفحات این کتاب را ورق می زنیم این تصاویر به وفور
یافت می شود . هنوزهم " باباست که نان می آورد " و روزی رسان است و
کوکب خانم که تمام هنرمندیش را در پختن نیمرو به نمایش می گذارد و ما
ادامه ی این بازنمایی هویت جنسی زن را در کتاب های تازه تالیف شده به
شکلی دیگر و با همان نقص ها دوباره می بینیم. به عنوان نمونه در صفحه ی
صد و سه می بینیم که زن در حال چشیدن غذا در کنار قابلمه ای ایستاده
است ودر عوض در درس شانزدهم ، صفحه ی صد و بیست و سه ، در درس
"ای ایران " تمام مشاهیر این سرزمین از گذشته تا کنون به تمامی مرد به
تصویر کشیده می شود .
به سوال ابتدای این بحث برمی گردیم :" چرا تعداد زنان نویسنده از مردان کمتر
است ؟"
وقتی ما از همان ابتدا تمام فعالیت ها و نمودهای اجتماعی دختر را در یک
قالب از پیش تعیین شده بر حسب زنانه و مردانه بودن برای او تعریف می کنیم
، چگونه انتظار داریم که درصد بالایی از کنش های فعال اجتماعی به زنان
اختصاص داده شود ؟
به شرط از بین رفتن کلیشه های جنسیتی و تعریف شده ، مانند این عبارت
که زن این را می تواند و آن را نمی تواند ، خواهیم دید که هیچ تفاوت معناداری
بین زن و مرد نیست .
از همین تعریف های چارچوب دار است که سال هاست زنان در تاریخ ادبیات به
حاشیه رانده شده اند .
اگر می خواهیم شاهد تغییرات بنیادین در این کلیشه های فرهنگی باشیم ،
باید از همین کتاب های درسی شروع کنیم . این تعریف از زنانـ ـگی و مردانگی
و تفکیک فعالیت ها بر حسب مردانه و زنانه بودن در نهایت شکاف جنسیتی
درجامعه را موجب خواهد شد . شکافی که اگر از استثنا ها بگذریم ، نمود آن
را در جامعه می بینیم و به خصوص هر چه از پایتخت دور می شویم ،بیشتر
این شکاف را شاهدیم .


( پایان بخش اول )
ستایش یعنی این حسی که دارم

:)
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
Star 


انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا نمایش یکی از همین تغییرات درکلیشه های فرهنگی بود .چنان که همه می دانند تا همین چند دهه ی قبل در آمریکا رنگین پوستان حتی نمی توانستند با سفیدپوستان در یک اتوبوس مشترک سوار شوند و امروز عالی ترین مقام اجرایی را در یک کشور تاثیر گذارو مهم ، یک رنگین پوست دارد. قطعا معجزه ای رخ نداده است و این تغییر یک شبه به وجود نیامده است . این برنامه ی تغییربه طور تقریبی از چند دهه ی قبل و از کتاب های درسی آغاز شده است . سیاستی که به موجب آن تمام مشاغل و فعالیت های فرهنگی به تناوب بین رنگین پوستان و سفیدپوستان اعم از زن و مرد و بدون تفکیک جنسیتی در کتاب های درسی تصویرگری شد . نتیجه آن شد که نسل تربیت یافته تا حد زیادی از تفکیک نژادی و جنسیتی پیراسته شده بود .
در کشور چین نیز به گونه ای دیگر با این مسئله مواجه هستیم . جامعه چين تا قبل از ميلاد مسيح در دوران مادر سالاري به سر مي برد و در آن هنگام که تعریف و تفکیک فعالیت بر حسب زنانـ ـگی و مردانگی نبود ، تاریخ ادبیات چین شاهد تولید انبوه آثار ادبی است اما به تدريج ساختار جامعه به سوي مرد سالاري سوق يافت و از هيچ تلاشی براي سرکوبی زنان فروگذار نشد و نتیجه قطع تولید اثر ادبی زنانه و یا به حاشیه راندن بود .
وقتی ادیب و منتقد و شاعر و نویسنده و به طور کلی کنش گر فعال اجتماعی برای زن تعریف نمی شود ، جای تعجب ندارد که تعداد مردان در این زمینه از نظر کمی بیشتر از زنان باشد .
یکی از کسانی که پاسخ سوال ِ " چرا تعداد زنان نویسنده از مردان کمتر است ؟ " را داده است ، خانم هلن سیزو ( سیکسو ) است .
هلن سیزو ، فیلسوف ، زبان شناس ، روانکاو ، نویسنده و شاعر الجزایری الاصل فرانسوی است . او استدلالش را بر پایه ی یک نظام فکری به نام تقابل های دوگانه بنا می کند . یکی از راه های شناخت مفاهیم در جهان بر پایه ی تقابل هابی دوگانه است . هر کجا به گونه ای از نظم ذهنی احتیاج است ، اندیشه ی انسان از طریق تقابل های دوگانه خود را ساختار می بخشد . سیزو از این تقابل های دوگانه استفاده می کند و تقابل بین مرد و زن را مطرح می کند . تقابلی که جامعه و فرهنگ سازنده ی آن هستند .
به تقابل هایی از این دست اشاره می کند : پویایی / انفعال طبیعت / ذهن عاطفه / عمل . او معتقد است نظام سلسله مراتبی زبان ، بنا به گفتمان مسلط در جامعه و تاثیر فرهنگ ، بعضی از این تقابل ها را بر بعضی دیگر رجحان می دهد و با نسبت دادن جنبه ی رجحان داده شده به مردان ، رفته رفته نقش زن را کم رنگ می سازد .
اگر در کتاب درسی سال های پیش خواندیم : " آن مرد آمد . آن مرد با اسب آمد " به خوبی مرد با نمادهای پویایی در ذهن کودکان تداعی می شود و امثال کوکب خانم با نمادهای ایستایی . اگر پسر بچه ی کتاب علوم با نگاه پویای خود به کشف ارتباط بین کرم خاکی و باران پی می برد ، در عوض کتاب های کبری به خاطر بی دست و پایی اش زیر باران خیس می شود !
به همین ترتیب است که زنان در تاریخ ادبیات هم دعوت می شوند تا درنقش معشوق منفعل ظاهر شوند . معشوقی که حتی نمی داند تا چه حد می تواند به عاشقش اعتماد داشته باشد . اما هر جا که زنی از این کلیشه پا را فراتر نهاد و خودش آفرینننده ی متن شد ، نسبت به مردان به آثار آنان کمتر توجه شد .
عنوان " ادبیات خانه داری " که به داستان های نوشته شده توسط خانم ها در ده سال گذشته داده شده ، از همین نظرگاه نسبت به آثار زنان ناشی می شود . در نظام تقابل های دوگانه فضای بیرون از خانه به مرد تعلق دارد و فضای درون خانه به زن . یعنی آن جا که زن باید صاحب تجربه ی پارو زدن در رودخانه ی خروشان اتفاقات جامعه باشد ، به او امر می شود که ساحل امن خانه را برگزیند تا روح لطیفی که فرهنگ برای او تعریف کرده است ، آسیب نبیند ! و این درست همان جایی است که نوک تیر پیکان منتقدان بر آن می نشیند که زنان به علت نداشتن تجربه ی اجتماعی پویا در خلق آثار تاثیرگذار اجتماعی ناتوان عمل کرده اند .
این منتقدان دلسوز ، ضمن نام گذاری ادبیات خانه داری و آشپزخانه ای برآثار خلق شده ی موفق زنان ، به آنان پیشنهاد می کنند که بیشتر درباره ی عالم درونی خانه بنویسند یعنی سعی کنند تا درست از همان جایی بنویسند که از آن تجربه دارند .
" جوانا راس " در کتابش با عنوان " چگونه نوشته های زنان نادیده گرفته می شود " دلایل نادیده گرفتن آثار زنان را چنین بیان می کند :
" هرگاه اثری از زنان عرضه می شود ، منتقدان درباره ی او چنین می نویسند :
1- او نوشته ، اما ببینید درباره ی چه موضوعی نوشته است .
2- او نوشته ، اما او واقعا هنرمند نیست و نوشته اش هم واقعا جدی نیست .
3- او نوشته ، اما اثر او یکی از آثاری است که به این موضوع می پردازد .
4- او نوشته ، اما نوشته اش صرفا به یک دلیل محدود جلوه کرده است .
5- او نوشته اما امثال او زیاد نیستند . "
با مرور مجموعه ی مطالب نوشته شده درباره ی ادبیات داستانی زنان در ده سال گذشته به خوبی با نظایر این عبارات مواجه می شوید اما از آن جایی که وضعیت نقد در ایران نابسامان و غیر علمی و بیشتر مبتنی بر اعمال سلیقه ی شخصی است ، اوضاع از آن چه " جوانا راس " نوشته بدتر می شود و عناوینی چون ادبیات آشپزخانه ای و ... به این عبارات افزوده می شود .
از این اظهار نظر ها چنین برمی آید که نویسندگان و شاعران زن کم اند و نوشته هایشان به علت نداشتن تجربه ی اجتماعی کم اهمیت است. در حالی که نوشته ای زنان کم اهمیت تر از نوشته ای مردان نیست ، بلکه صرفا با معیارهای ارزشیابی محدودی که وجود دارد ، مطابقت نمی کند . دنیای زنان به علت داشتن تفاوت در بازنمایی ، نیاز به شیوه های جدید قرائت از متن و خوانش های نو و دقیق علمی است و صرف ناهمخوانی با معیارهای قدیمی مردانه ، نمی توان به آن ها صفت کم اهمیت را نسبت داد .
در ایران اما با وجود آثار خلق شده ی فراوان توسط زنان ، هنوز در کتاب های درسی دوران مدرسه و دانشگاه بازتاب آن را تحت عنوان ادبیات معاصر نمی بینیم . آن قدر کم که حتا به یاد نمی ماند . فقط دو مورد در کل سال ها ی تحصیلی دوره ی دبیرستان شعر زن دیده می شود ودر داستان که به حق نقش موثر زنان بر ادبیات غیر قابل انکار است ، حتی یک نمونه داستان زنان نویسنده به چشم نمی خورد . در مقایسه با ورود شعر معاصر مردان به کتاب های درسی ، شعر پویای زنان غایب بزرگ صفحات کتاب های درسی است . درتمام دوره ی متوسطه ، دوره ی پیش دانشگاهی و ادبیات عمومی دانشگاه ، در بخش ادبیات داستانی نامی از زنان برده نمی شود .
این سوال بزرگ جامعه ی نویسندگان ، شاعران ، فیلم سازان وکلیه ی آفرینندگان زن ِ ادبی و هنری این سرزمین است که چه زمان، این به عمد دیده نشدن ، به پایان خواهد رسید ؟
این نقص را می توان به راحتی در شیوه های بازنمایی شخصیت زنان در متون ادبی نیزدنبال کرد تا ابعاد دیگر این نقص نیز روشن شود .
بازنمایی شخصیت زنان ، در متون زنان و مردان نویسنده از دوره های قبل آغاز شده و هنوز هم ادامه دارد و نشان دهنده ی چگونگی بازنمایی شخصیت زنان در متن های تولید شده است . این بازنمایی را می توانیم در ژانرهای مختلف ببینیم . شخصیت هایی که برساخته ی ذهن جامعه هستند و از خلال متن به زن فرمان می دهند که چگونه باشد و چگونه رفتار کند تا مثل اعلای یک زن خوب باشد .
در شعر به قول ویرجینیا وولف تمام صفحات دیوان های شعر را از آن ِ خود کرده است اما در عمل از حیطه ی نقش آفرینی غایب است . در شعر ها در نقش معشوقی بازنمایی شده است که بهتر است همیشه جورکش و صبور و وفادار باشد . حتی مردان نیز به این معترفند . شاعر معاصر افغانی ؛ محمد کاظم کاظمی ، در این باره می گوید : " از زنان در شعر استفاده ی ابزاری شده است " .
در شعر عاشقانه همه چیز در یک معادله ی ناهمسان به مرد عاشق بستگی دارد . آن جا که وصف معشوق برایش کسل کننده شد ، مکتب " واسوخت " را راه می اندازد تا هر طور که دلش می خواهد با این ماده ی خام در شعر ، طراحی کند .
در داستان نیز قبل از حضور موثر زنان در عرصه ی تولید ، این بازنمایی سفید و یا سیاه بود . زن در داستان مردان ، یا خوب است و فرشته گون و یا بد و اهریمنی . اما زن خوب اکثرا زنی است با شخصیت ایستا که در داستان منفعل و ستم دیده است ، مدیریت بحران نمی داند ، بی دست و پا و کم هوش است و معمولا با تلخی و اندوه می میرد و از صحنه خارج می شود . نوع دوم زنی است که نقش شیطان صفت دارد و همان اغواگر و نابود کننده ی همیشگی است ولی بی دست و پا نیست و از هوشش در جهت بحران آفرینی استفاده می کند .
اما بازآفرینی نقش زنان در آگهی های تجاری داستان دیگری است . آگهی های تجاری به گونه ای ساخته می شوند که در زمان بسیار کوتاهی بتوانند بیشترین تاثیر را روی مخاطب بگذارند و ساختار موثری در متن جامعه دارند و یک متن کاملا اجتماعی هستند . چنانكه «استفاني گرت» در كتاب جامعه شناسي جنسيت تاكيد مي كند، هرگز نمي توان به تبليغاتي كه كودكان و بزرگسالان در معرض آن قرار دارند، بي اعتنا ماند. زنان در آگهی های تجاری ایران مظهر آشپزخانه با نمادهایی چون انواع روغن ، رُب ، ظروف آشپزی ، یخچال ، ماکروویو هستند و هم چنین مظهر رفت و روب با نمادهایی چون انواع پودرهای شستشو ، ماشین های لباس شویی ، جاروبرقی و..... هستند .
این حضور پُررنگ درکنج آشپزخانه و از طرف دیگر حضور کم رنگ در متن پویا و تاثیرگذار جامعه خود یکی از عوامل گرایش دختران کوچک ما به پذیرفتن نقش های جنسیتی مقرر و از پیش تعیین شده است .نقش هایی که او را در جایی که باید باشد نشان می دهد و کتاب های درسی نیزچنان که گفته شد ، این سرنوشت محتوم را تایید می کند . در واقع نقش زن در کلیه ی موارد ذکر شده به نوعی او را آموزش غیرمستقیم می دهد که چه رفتاری و در قالب چه کلیشه ای هویت جنسی مطلوب جامعه است .
در داستان های نویسندگانی چون احمد محمود ، جلال آل احمد و دیگر نویسندگان حساس به مسایل اجتماعی نگاهی انتقادی به این شیوه ی بازنمایی را شاهدیم . در داستان " لاک صورتی" از جلال آل احمد ، نهایت آرزوی یک دختر رهایی از صفت ترشیدگی و تجربه ی لاک زدن است .
زن در تعریفی از خویش زاده می شود که او را تا سرحد یک شیء ، وسیله ای برای تولیدمثل و حفظ بقا و حتی کلفتی خانه تنزل می دهد. رفتارهایی کالاوار و غیرانسانی که ایدئولوژی حاکم همواره او را به عنوان سوژه ، برای انجام اعمال از پیش تعیین شده فرا می خواند و این تفکر حاکم چنان فراگیر است که به عنوان واقعیت ساختگی از طرف او پذیرفته می شود و او با آن طبیعی ، واضح و بدون شک برخورد می نماید. می خواهد عضوی مقبول در جامعه باشد ، هرچند عضوی منفعل و مفلوک.
ایدئولوژی در گوش او زمزمه می کند:" این زنانـ ـگی توست" و در بست درون ایدئولوژی قرار می گیرد.
تصویری که جامعه از او دارد تابع، خدمتکار، همیشه مقصر، دست و پا چلفتی ، نادان ، مال به باد ده و... است ، چنان که در داستان "لاک صورتی" از زبان نقش اول داستان می خوانیم :
"هرگز به فکرش نمی رسید که شوهرش مقصر باشد." و یا "هرچه باشد یک زن اسیر که بیشتر نیستم ، خدا رفتگان ما رو نیامرزه که اینطور بی دست و پا بارمون اووردن." و در جایی دیگر می خوانیم :" من که یک زن ناقص العقل بیشتر نیستم."
حدود متعلقاتی که جامعه برای زن در نظر گرفته بسیار نازل است و ایدئولوژی حاکم در تقسیم این متعلقات انگشت بر "قسمت" و "جبر" می گذارد تا صدایی به اعتراض بر نخیزد .
در داستان " گنج " از جلال آل احمد می خوانیم:
"آره ننه جون! نمی دونین قسمت چیه! اگر چیزی قسمت آدم باشه ، سی مرغ هم از کوه نمی تونه بیاد ببردش." و یا " هاجر چنگی به دل نمی زد ولی شوهرش به او راضی بود..."
این تصاویر به گونه ای بنیادین طرح ریزی شده که ما آثار آن را هنوز در نظام خانواده ، آگهی های تجاری ، سریال ها و دیگر ابزارهای ایدئولوژی ، می بینیم .
اگر ما می خواهیم به تغییری بنیادین در این شیوه های بازنمایی شخصیت زنان درمتون آفریده شده ی ادبی و هنری برسیم ، باید خوانش های جدید و قرائت های نو از متن را آغاز کنیم . شعرها و داستان هایی را تولید کنیم که کلیشه ی هویت جنسی تعریف شده را زیر سوال ببرند . شعرهایی که در ان زلیخا و سودابه ، تهمینه و رودابه ، سفید مطلق و یا سیاه مطلق به تصویر کشیده نشوند .
ما علاوه بر این که باید معادلات نقش های جنسیتی را در آثارمان از نو بیافرنیم ، باید کار مهم تر ی نیز انجام دهیم که آموزش قرائت جدید از متن به خواننده هایمان است .
بر اساس نظریات جدید نقد ادبی ، هویت جنسی مردانه یا زنانه در پروسه ی خواندن نقش مهمی ایفا می کند . ذهن ِ بدون هویت جنسی وجود ندارد . امروزه در اثر توجه به این مسئله ، بسیاری از مردان بر مبنای توجه به نیمه ی زنانه ی وجودشان و با آگاهی قرائتی دیگرگون از متن دارند و کلیشه ی هویت جنسی را شکسته اند .
زن ِ خواننده اگر بازنگری بر وجود خود نداشته باشد و اشراف بر درک و تلقی خود از متن نداشته باشد ، تحت تاثیر کلیشه ی هویت جنسی که جامعه به او القا می کند ، کم کم شروع به خواندن مردانه از می کند و متاسفانه بيشتر زنان به دليل عدم اشراف به موضوع، خوانش مردانه را ترجيح ميدهند.
متن و خواننده رابطه ی دوطرفه ای با هم دارند و هر کدام آیینه ی دیگری اند و می توانند به یکدیگر جهان بینی جدیدی ببخشند . اگر پروسه ی خواندن تابع گفتمان و کلیشه ی خاصی قرار بگیرد ، هیچ بده بستان علمی بین متن و خواننده ایجاد نمی شود . باید خواندن خارج از کلیشه ی هویت جنسی را به مردان و زنان آموخت و این جاست که یک بحث مهم در ادبیات مطرح می شود و آن هم مسئله ی زبان فراجنسیتی است .
ویرجینیا وولف معتقد است ادبیات حقیقی وقتی محقق می شود که ما از نقش های جنسیتی خود فراتر رویم و اصطلاح( Androgyny ) را مطرح می کند.وقتی التقاط بین دو جنس اتفاق می افتد ، باروری حقیقی در ذهن و در ادبیات روی خواهد داد. یک شخصیت از نظر او نباید " مرد ِ مرد " یا " زن ِ زن " باشد ، بلکه تلفیقی از این دو است که بارور کننده ی حیات ادبی است.
كالريج در مورد مسئله فراجنسيتي ميگويد يك ذهن بزرگ يك ذهن فراجنسيتي است . زن و مرد با استفاده از اين زبان حركت ميكنند و این همان جایی است که کمال واقعی جهان خلقت خود را نشان می دهد .
زن و مرد فراتر از کلیشه ی هویت جنسی که فرهنگ و جامعه به او القا کرده ، به درون خود رجوع می کنند و مرد ، مرد ِ مرد باقی نمی ماند و زن ، زن ِ زن . با گوشه ی چشمی به نظریه ی آنیما و آنیموس یونگ ، این مطلب بیشتر جا می افتد . در واقع مرد ، زن ِ درونش را زندگی می کند و زن ، مرد ِ درونش را . این جاست که باید تولد فرزند متعالی هنر و ادبیات را جشن گرفت .
البته باید این مطلب را در نظر داشت که خوانش فراجنسیتی از متن منکر زبان خاص زنانه و مردانه که حاصل تفاوت های نگرشی به جهان است ، نمی باشد . بلکه پیشنهادی است برای درک بیشتر وجود خویش ، فارغ از مرزبندی های محدود کننده ی جامعه و فرهنگ .
اما زنان تا حضور موثری در عرصه ی آفرینش متن نداشته باشند ، جامعه نمی تواند به تغییر موثر برسد . زنان به خاطر داشتن تجربه ی اجتماعی متفاوت با مردان ، متفاوت از مردان می نویسند . این تفاوت هم تخیل مردانه را بارور می سازد و هم تخیل زنانه را . اگر زنان نیافرینند ، نیمی از تخیل آفرینش ، منفعل و ناکارآمد باقی خواهد ماند .
ستایش یعنی این حسی که دارم

:)
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
Star ادبیات داستانی کودکان و نقش آن در رشد تفکر .:SNOW G!RL:. 0 362 ۱۱-۰۵-۹۲، ۰۶:۰۱ ب.ظ
آخرین ارسال: .:SNOW G!RL:.

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان