۱۳-۰۶-۹۲، ۱۰:۳۳ ق.ظ
در سفر بودا به دهی زنی مجذوب سخنان او شد و از او خواست تا مهمان وی باشد.
کدخدا به بودا گفت :
«این زن، هرزه است به خانهی او نروید»
بودا به کدخدا گفت :
«یکی از دستانت را به من بده»
کدخدا یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت .
آنگاه بودا گفت :
«حالا کف بزن» کدخدا گفت: « هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند»
بودا پاسخ داد :
هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان نیز هرزه باشند
.
مردان و پولهایشان از این زن، زنی هرزه ساختهاند .
به جای نگرانی برای من نگران خودت و مردان دهکده ات باش
لبخند بزن بدون انتظار پاسخی از دنیا ......
بدان روزی دنیا آنقدر شرمنده میشود که بجای پاسخ لبخند با تمام سازهایت
میرقص د...
بدان روزی دنیا آنقدر شرمنده میشود که بجای پاسخ لبخند با تمام سازهایت
میرقص د...