امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
شقایق گل همیشه عاشق
#1
شقایق گفت با خنده ؛ نه تب دارم ، نه بیمارم
اگر سرخم چنان آتش ، حدیث دیگری دارم


گلی بودم به صحرایی ، نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز ، نشان عشق و شیدایی


یکی از روزهایی که،
زمین تب دار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت ،
تمام غنچه ها تشنه
و من بی تاب و خشکیده ،
تنم در آتشی می سوخت


ز ره آمد یکی خسته ،
به پایش خار بنشسته




و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود
ز آنچه زیر لب می گفت : شنیدم ، سخت شیدا بود


نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش افتاده بود ، اما
طبیبان گفته بودندش
اگر یک شاخه گل آرد ، ازآن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را ، بسوزانند
شود مرهم برای دلبرش ، آندم شفا یابد


چنانچه با خودش می گفت ، بسی کوه و بیابان را
بسی صحرای سوزان را ، به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده ،


که افتاد چشم او ناگه به روی من
بدون لحظه ای تردید ، شتابان شد به سوی من


به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و
به ره افتاد و او می رفت ، و من در دست او بودم


و او هرلحظه سر را رو به بالا شکر می کرد و،
پس از چندی…
هوا چون کوره آتش ،
زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت


به لب هایی که تاول داشت گفت :
چه باید کرد؟
در این صحرا که آبی نیست
به جانم ، هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم ، هرگز دوایی نیست


واز این گل هم که جایی نیست ، خودش هم تشنه بود اما
نمی فهمید حالش را ، چنان می رفت ومن در دست او بودم ،
و حالا من تمام هست او بودم


دلم می سوخت ، اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب ، نسیمی در بیابان کو ؟


و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه روی زانوهای خود خم شد ،
دگر از صبر او کم شد
دلش لبریز ماتم شد


کمی اندیشه کرد ، آنگه
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
زهم بشکافت ، زهم بشکافت


اما ! آه…
صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود ، با غم رو به رو می کرد


نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب ، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد


بمان ای گل ، که تو تاج سرم هستی
دوای دلبرم هستی ، بمان ای گل


و من ماندم نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد
فقط خدا
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
عااااالیmara
خدای من!چقدر دوست دارم که وقت مناجات خدای من بخوانمت، الهی … ربی …این حس مالکیت، این که تو خدای من هستی...انگار تمام حفره ها و جاهای خالی را پر می کند …
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  چرا پنجره‌های هواپیما همیشه گرد هستند؟ صنم بانو 0 141 ۲۸-۰۵-۰، ۰۲:۰۲ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  عکس های باورنکردنی که ثابت می کند دنیا همیشه پر از شگفتی است نیـایــش 0 95 ۱۰-۱۱-۹۷، ۰۱:۳۰ ب.ظ
آخرین ارسال: نیـایــش
  ایرانی ها عاشق اسم های عجیب و جدید taranomi 5 134 ۰۶-۱۲-۹۶، ۰۹:۳۲ ب.ظ
آخرین ارسال: برف سیاه

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان