امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
طلسم
#1
در گذر از عاشقان رسید به فالم

دست مرا خواند و گریه کرد به حالم

روز ازل هم گریست آن ملک مست

نامه تقدیر را که بست به بالم

مثل اناری که از درخت بیفتد

در هیجان رسیدن به کمالم

هر رگ من رد یک ترک به تنم شد

منتظر یک اشاره است سفالم

بیشه شیران شرزه بود دو چشمش

کاش به سویش نرفته بود غزالم

هر که جگرگوشه داشت خون به جگر شد

در جگرم آتش است از که بنالم


اشعار فاضل نظری
پاسخ
سپاس شده توسط:


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان