امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
طنزنامه خلقت
#1

خدا خر را آفرید و به او گفت:
تو بار خواهی برد ،
از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود
تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد.
و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود.
و تو علف خواهی خورد
و از عقل بی بهره خواهی بود
و پنجاه سال عمر خواهی کرد و تو یک خر خواهی بود.


[عکس: Fun_01.jpg]


خر به خداوند پاسخ داد: خداوندا! من می خواهم خر باشم ،
اما پنجاه سال برای خری همچون من عمری طولانی است.
پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم
و خداوند آرزوی خر را برآورده کرد.


خدا سگ را آفرید و به او گفت:
تو نگهبان خانه انسان خواهی بود
و بهترین دوست و وفادارترین یار انسان خواهی شد.
تو غذایی را که به تو می دهند خواهی خورد
و سی سال زندگی خواهی کرد.
تو یک سگ خواهی بود.


[عکس: Fun_02.jpg]


سگ به خداوند پاسخ داد:
خداوندا! سی سال زندگی عمری طولانی است.
کاری کن من فقط پانزده سال عمر کنم.
و خداوند آرزوی سگ را برآورد ...

خدا میمون را آفرید و به او گفت:
و تو از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه خواهی پرید
و برای سرگرم کردن دیگران کارهای جالب انجام خواهی داد
و بیست سال عمر خواهی کرد.
تو یک میمون خواهی بود.


[عکس: Fun_03.jpg]


میمون به خداوند پاسخ داد:
بیست سال عمری طولانی است ،
من می خواهم ده سال عمر کنم.
و خداوند آرزوی میمون را برآورده کرد.


و سرانجام خداوند انسان را آفرید
و به او گفت: تو انسان هستی.
تنها مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره زمین.
تو می توانی از هوش خودت استفاده کنی
و سروری همه موجودات را برعهده بگیری
و بر تمام جهان تسلط داشته باشی.
و تو بیست سال عمر خواهی کرد.


[عکس: Fun_04.jpg]


انسان گفت:سرورم!
گرچه من دوست دارم انسان باشم ،
اما بیست سال مدت کمی برای زندگی است.
آن سی سالی که خر نخواست ،
آن پانزده سالی که سگ نخواست
و آن ده سالی که میمون نخواست زندگی کند ،
به من بده.
و خداوند آرزوی انسان را برآورده کرد ...

و از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست سال مثل انسان زندگی می کند!!


[عکس: Fun_05.jpg]


و پس از آن ، ازدواج می کند و سی سال مثل خر کار می کند ، مثل خر زندگی می کند و مثل خر بار می برد.



[عکس: Fun_06.jpg]


و پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند ، پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در آن زندگی می کند ، نگهبانی می دهد و هرچه به او بدهند می خورد ...!!!

و وقتی پیر شد ، ده سال مثل میمون زندگی می کند ؛ از خانه این پسرش به خانه آن دخترش می رود و سعی می کند مثل میمون نوه هایش را سرگرم کند ...!!!
پاسخ
سپاس شده توسط: admin ، .RaHa. ، دختر دریا ، setareh
#2
خدا بخیر کنه twol
به نام خدایی که به گل ، خندیدن آموخت . . .
پاسخ
سپاس شده توسط: .RaHa. ، دختر دریا ، setareh ، لیلی
#3
طنز تلخی بود ووحشتناک twol
حکایت من ، حکایت کسی ست که عاشق دریا بود اما قایق نداشت.
دلباخته سفر بود همسفر نداشت
زخم داشت اما ننالید گریه کرد اما اشک نریخت .
حکایت من ، حکایت چوپان بی گله .
 و ساربان بی شتر است ...
حکایت کسی که پر از فریاد بود .......
اما سکوت کرد ...
پاسخ
سپاس شده توسط: setareh ، لیلی
#4
خدا بخیر کنه..

سَر بِه سَر من نَذارید ادمـــــــــــــــــــــآ ....



پارتیِم خداستــــــــــــــــــــ ـــــــــــِِِِِ

پاسخ
سپاس شده توسط: لیلی


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان