۱۵-۰۷-۹۵، ۰۵:۰۳ ب.ظ
عابس؛
قهرمانى از تبار هابیلیان
قهرمانى از تبار هابیلیان
او از شیعیان استوار از قبیله همدان بود، و به عنوان عابس فرزند شبیب شاكرى خوانده مىشد، از افرادى بود كه در كوفه نامه براى امام حسین(علیهالسلام)
نوشتند و آن حضرت را به كوفه دعوت نمودند، هنگامى كه حضرت مسلم(علیهالسلام) نماینده امام حسین(علیهالسلام) به كوفه آمد و نامه امام را قرائت كرد و مردم را به بیعت فرا خواند، عابس در میان جمعیت برخاست و پس از حمد و ثنا خطاب به حضرت مسلم (علیهالسلام) گفت:
«من از جانب مردم، چیزى به تو نمىگویم، و تو را به رفت و آمد آنها مغرور نمىسازم، زیرا از نیتهاى آنها بى خبرم، سوگند به خدا آنچه را خودم هستم و تصمیم دارم، همان را بازگو مىكنم، سوگند به خدا هرگاه مرا بخوانید، دعوت شما را اجابت مىكنم، و قطعا با دشمنان شما مىجنگم، و در یارى شما، با شمشیر به نبرد با دشمنان مىپردازم، تا خدا را (با شهادتم) ملاقات كنم، و هدفم جز خشنودى خدا، هیچ چیز دیگر نیست.»
او از افراد برجستهاى بود كه در كوفه در كنار شخصیتهایى مانند: هانى، حبیب بن مظاهر، و مسلم بن عوسجه، با تلاشى خستگى ناپذیر، از مردم براى حضرت مسلم(علیهالسلام) بیعت مىگرفتند.1
عابس تا آخر به عهد خود وفا كرد، خود را به كربلا رسانید، در روز عاشورا به محضر امام حسین (علیهالسلام) آمد و گفت:
"من در روى زمین، شخصى را عزیزتر و بهتر از تو نمىشناسم، اگر مىدانستم متاعى بهتر از جانم دارم، آن را در راهت نثار مىكردم، سلام بر تو، اینك گواهى مىدهم كه در راستاى مكتب تو و پدرت گام برمىدارم."
عابس پس از اجازه امام، به میدان نبرد شتافت، و با شور و نشاطى دل انگیز همچون دریادلان بلند همت به جنگ ادامه داد، با این كه ضربت سختى بر پیشانىاش وارد شده بود، با فریادهاى خود، مبارز مىطلبید، دشمنان از ترس او، نزدیكش نمىآمدند، عمر سعد چون چنین دید، فریاد زد:
عابس را سنگباران كنید. دشمنان، عابس را سنگباران كردند، وقتى عابس خود را در این وضع دید، كلاهخود و زره خود را از بدن خارج ساخت و چون شیر بى بدیل بر دشمن حمله كرد، و در این حمله دویست نفر از دشمن را، از خود دور ساخت، سرانجام از هر سو او را احاطه كردند، و به طور گروهى او را به شهادت رساندند، در مورد جدا كردن سر او از بدن، چند نفر به نزاع پرداختند، عمر سعد اعلام كرد كه عابس را یك نفر نكشته، بلكه گروهى او را كشتهاند.2
به این ترتیب، عابس تا آخرین توان و قطره خونش، وفادار ماند و با
چهرهاى پرفروغ از سرداران راست قامت تاریخ گردید.
1- بحارالانوار، ج44، ص336/ مثیر الاحزان ابن نما، ص11.
2- تاریخ طبرى، ج6، ص254/ مقتل الحسین مقرم، ص303و304.[highlight=#fafafa]
[/highlight]
❤تصویرقشنگیست که در صحنه ی محشر❤ مادورحسینیم(ع) و بهشت است که مات است!❤