امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
عشق فرنگي | نيلا...
#1
زیر پامون خش خش برگای زرد
مث ِدوستیمون هوا خیلی سرد
اما چه خوب بود اما چه خوب بود...
صدای ضبط وتا ته زیاد کرده بودم و با اون صدای خروسی ام سرخوش داشتم بلند بلند با خواننده همراهی میکردم که دیدم انگار یه صدای دیگه ای هم میاد! صدای روح نواز زنگ آیفون بود! معلوم نبود چه نقطه چین بی فرهنگی پشت دره! داشت زنگ و می سوزوند!
بالاخره به داد زنگ مادرمرده رسیدم و آیفون و برداشتم: بله؟
-از اداره ی پستم، بیاین پایین یه بسته دارین.
-اومدم.
آیفونوگذاشتم و یه شونه به سرم زدم و بی خیال عوض کردن لباسام شدم و رفتم دم در...


با دو دست شلوار مامان دوز گله گشادمو كشيدم بالا و پا برهنه ...
با سرعت نور از پله ها سرازير شدم. قبل از باز كردن در... دستي به موهام كشيدم ...
و درو باز كردم ....كه دسته گل بزرگي جلوي چشمام ظاهر شد..بعد از چند ثانيه دست گل كنار رفت..و نگام به نگاه بيخودش افتاد
با لبخند رو لباش :
سلام
بد جوري شوكه شده بود ....فقط تونستم مثل مادرمرده ها... سرمو تكون بدم ..هنوز بهش خيره بودم كه گلو گذاشت تو بغلم و با همون لبخند به ظاهر مكش مرگ ما ...از كنارم رد شد و رفت بالا ....
با ناباوري به رفتنش به سمت بالا خيره شدم ..
-ايناز كجا پيداش شد ؟
.هنوز گنگ بودم كه يه دفعه محكم كوبيدم رو پيشونيم و زود كله امو از لاي در بردم بيرون و مثل وزغ كه چشماش از حدقه مي زنه بيرون ..كوچه رواز نظر گذروندن..درو بستم و به بالاي پله ها نگاهك ردم
- چه خودش.. خودشو دعوت كرد بالا ...
.زودي قبل از اينكه بتول ريزه (صاحبخونه خوشگله 80 ساله ام)منو و اونو ببينه رفتم بالا ...كه وسط راه متوجه سرو و ضعم شدم
يا ابوالفضل من كه جز شلوارمامان دوز و يه ركابي بيشتر تنم نيست...يعني منو اينطوري ديد...؟
اروم درو باز كردم ... جلوي قاب عكس خانوادگيمون وايستاده بود ... متوجه حضورم شد و روشو برگردوند... زودي دسته گلو گرفتم جلوم ..
Im sorry-
Yes?
-هيچي هيچي..يعني اينكه .. تو يه لحظه بتمرك سر جات ..من الان ميام... وخودمو قبل از هر حرف اضافه ديگه اي ... پرت كردم تو حموم ...
خونه يه اتاقه.. جز حموم و دستشويي.... يعني... راه دروي ديگه اي هم داره؟نه وجدانن داره ؟..نه .. به والله كه ... نداره
به لباسايي كه هنوز نشسته بودمشون با افسوس خيره شدم ...
-تميزديگه.... فقط جلال يكم روش كيك ماليد كه اونم خشك شده ...ياسرم كه تو ماشين روش بالا اورد كه حتمي اونم بوش از بين رفته ...نه خوبه..... پيرهنو برداشتم و بااضطراب بهش خيره شدم ... به بيني م نزديك كردم..
كه يه دفعه به سرفه هاي وحشتناك افتادم و نفس كم اوردم
- اي خدا.... بوي گربه مرده مي ده ...كه صداش در اومد
مخمد..مخمد
-مخمد بخوره تو سرت ...
.هست تو كجا؟
-هست تو مخ عمه ات
بي خيال بوي گربه مرده شدم ... پوشيدمش و از حموم در اومدم ...باز اون لبخند ..
-خدايا نيش اينو يه جور ..جمعش كن كه دارم كم كم قاط ميزنم
بدو روزنامه ها و حوله و هر چيزي كه ولوي زمين بود جمع كردم
همونطور كه وسايل تو دستم بود ..تعارفش كردم بشينه
همزمان با هم رو زمين نشستيم ..اون رو به روي من ...منم رو به روش
-شما براي چي امديداينجا؟
باز لبخند... به همراه دندوناي سفيدش
در هر حالي كه دندوناي منم ...بر اثر لبخند به نمايش در اومده بودن..زير زبوني
-ببيند اون گاله رو تا نبستمش
خود گفت به من
-من چه گفت بهتو؟
تو من عاشق ..من نيز گفت تو عاشق ..اومد كه با تو بود ..با ذوق چشماشو درشت كرد و مثل اينكه كسي كلمه اي رو بهش ياد داده باشه ..ادا كرد..:.عشقي
-هه ؟..نمنه ؟..كجا بود بامن؟
يه دفعه بلند شد و اومد طرفم كه زودي وسايلو گرفتم جلومو..و گارد گرفتم.... گنگ نگام كرد
-كجا؟كجا؟
با دست كيش كيشش كردم: كاما كاما ..
كه ديدم باز داره مياد
خاك تو سر گاگولم ....چراگفتم كاما
با حركت دست :گو گو
وات؟
جلال خود گفت.. تو ..من ..دوست ...
-جلال؟
سرشو چند بار تكون داد
لابد خود او نيز.. اورد تو اينجا
با خنده و ذوق: yes yes
-يس و درد...يس و مرض..يس وكوفت ....جلال مگه دستم بهت نرسه ..
بگو اون ماشين كه باسرعت.. سر كوچه پيچيد ..كي بود..پستچي هم حتما خود بي شرفش بوده.. و
محكم يه بار ديگه زدم رو پيشونيم
چه شد؟..درد كرد سر؟
-نه هنگ كرد سر
شونه هاشو انداخت بالا و باز خواست بياد طرفم
-هوي هوي هوي...د لامصب نياديگه
مگر جز تو..من .. هست كس اينجا؟
-نه
پس كه بود اين لامصب؟
اينبار دو دستي كوبيدم رو سرم
كرد با من ازدواج مخمد ؟
-لا لا....يعني نو نو
يس؟
-ببين ..من ديروز به تو گفت ..تو ادم خوب ..اوكي ؟ من خوش امد از امثال تو ..اوكي؟ ..ولي نو نو براي ازدواج
ولي من خواست
- تو بي جاخواست
من بي جا نخواست ..ازدواج خواست.. با تو...كمي مكث كرد و با سختي: عشقي
و با خوشحالي به طرفم.دويد
مثل قرقي از جام پريدم و به طرف در دويدم... تا درو بازكردم... يقه امو از پشت چسبد و منو كشيد به طرف داخل
لبه درو دو دستي محكم چسبيد...ولي از اونجايي كه عشق زورش بيشتر از هر ننه قمر ديگه ايه.... به داخل كشيده شدم ...
و تو همون لحظه ذهنم تك چرخي زد به ديروز
توي جلسه هيئت مديراي شركت كه به عنوان مترسك حضورفعالي داشتم
-شما خيلي خوب ايراني حرف مي زنيد ...جوابم فقط يه لبخند بود
- از كسايي مثل شما خيلي خوشم مياد كه علاوه بر فرهنگ خودشون به فرهنگاي كشورهاي ديگه هم علاقه دارن.
خيل خيل ممنون
جلال با لبخند:فكر كنم خانوم هم ازوجود ادماي مثل تو خيلي ..خيلي خوشحال باشن...
خنديدم وچشمكي به جلال زدم ...كه عمران بتوني مخشو بزني ...
كه فقط جلال بهم يه لبخند ترسناك زد و به فكر فرو رفت ....
تازه معني لبخندشو فهميدم
با نا اميدي و با تمام وجود بلند داد زدم
جلالللللللللللللللللللللل لللللللللللللللللللللللللللللللللللللل


پايان
زيبا.ب (نيلا...)
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
Rainbow عشق به تعریف معلمان taranomi 5 272 ۰۱-۰۷-۹۶، ۰۳:۰۵ ق.ظ
آخرین ارسال: بهار نارنج
Heart از صدای عشق ندیدم خوش تر taranomi 5 313 ۱۰-۰۴-۹۶، ۰۸:۵۴ ب.ظ
آخرین ارسال: Elesa
  جستارهایی در باب عشق! AsαNα 1 329 ۱۷-۰۸-۹۵، ۰۸:۴۹ ب.ظ
آخرین ارسال: AsαNα

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
2 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
N!rvana (۰۴-۰۹-۹۴, ۰۲:۵۹ ق.ظ)، ملکه برفی (۲۳-۱۰-۹۶, ۱۰:۲۰ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 2 مهمان