امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
عشق پشه و فداکاری من...!!!!!!!!!
#1
عشق پشه و فداکاری من...!!!!!!!!!
[highlight=#fafafa]چند وقت پیش یه شب ، داشتم میخوابیدم که یهو یه پشه اومد صاف نشست
نوک دماغم !

یه نیگا بهش انداختمو گفتم : سلام

گفت : علیک ..

گفتم : چیه؟

گفت: میخوام نیشت بزنم

گفتم : بیخیال ... این دفه رو کوتا بیا

گفت: تو بمیری راه نداره . گشنمه .

گفتم : الان میتونم با مشتم لهت کنم .

گفت : خودتم میدونی که تا بیای بزنی جا خالی دادمو مشتت میخوره وسط دماغت !....



به نظر حرفش منطقی میومد !

گفتم : خیلی پستی

..ی دفه آهی بلند از ته دلش کشید و ساکت شد ...

گفتم چی شد؟؟

گفت : حاضری ؟

گفتم: تا جوابمو ندی نمیذارم بزنی ...

وقتی اصرارمو دید . دستمو گرفت و گفت : دنبالم بیا

گفتم کجا؟؟؟

گفت: مگه نمیخای جواب سوالتو بدونی ؟پس هیچ نگوو و دنبالم بیا

...ازجام بلند شدم و باهمدیگه راه افتادیم و رفتیم رفتیم و بازهم رفتیم...

گفت: هنوزم اصرار داری بدونی یا همینجا کارو تموم کنم ؟؟

گفتم : اینهمه راه اومدم تا جواب سوالمو بگیرم ... بریم

یهو یه لبخند زد و با دست زد به پشتم و گفت: این پشتکارته که

منو کشته !

راستش از شما چه پنهون ،یه جورایی ازش خوشم اومده بود .

به این فکر میکردم که اونقدا هم بچه بدی نیس !

تو این فکرا بودم که یهو گفت : آهااای پسر .ریسیدیم !

گفتم : خب

گفت :خب که خب .

گفتم : زهر مااار ..پس جواب سوالم چی شد؟؟

یهو دیدم اشک تو چشماش حلقه زد و سرشو انداخت پایین !

گفتم :چیه ؟

گفت : این سوراخو که میبینی توش زنو بچم زندگی میکنه !

اونشبی که یه پیف پاف خالی کردی تو اتاقت یادت میاد ، لعنتی؟؟

گفتم : آرره .چطور ؟؟

گفت: زن من اونشب اومده بود تو اتاقت . ولی توئه نامرررد با اون زهرماری

که به خوردش دادی اونو افلیج کردی . الان من موندم و 70 ، 80 تا بچه قد و نیم قد و یه زن افلیج !!

اونم به این خاطرکه توئه لعنتی حاضر نبودی یه چیکه از اون خونتو به ما بدی !!

سکوت سنگینی بینمون برقرار شد !

بغضی تلخ داشت گلومو فشار میداد . راسشو بخواید دیگه طاقت نیووردمو زدم زیر گریه ........

از فردای اونشب ما باهم شدیم عین دوتا دوست خوب .

هرشب میاد پیشمو تا دلش میخاد میذارم خون بخوره .

راستش خودش حد و حدودشو میدونه و هیچوقت سواستفاده نمیکنه !

حال زنشم خدارو شکر روز به روز داره بهتر و بهتر میشه !

تا اینکه دیشب دیدم دوتایی با زنش که یه عصا زیر بغلش داشت

اومدن پیشم ..

جای همگی خالی ..

دوتاییشون نشستن رو دماغم و گفتن : بزنیم ؟؟

منم خندیدمو گفتم :

هرچقد دلتون میخاید بزنید .خوش باشید ...

یعنی تا آخر نشستی خوندی ؟
آدم انقدر بیکار
حتماً مهندس هم هستی![عکس: 24.gif](عشق از سر و روی داستانم میباره )[عکس: 25.gif]
[/highlight]
رمان های زیبای انجمن اثر نویسندگان توانا :

در عشق زنده باش | محمد رضا عباس زاده

رمان از نسل آفتاب|ثمین

رمان طلوع در سرزمین خدایان|الی نجفی
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
منم تا آخرش خوندمasna
خیلی بانمک نوشته بود متنشوasnaوسطاش کلی خندیدمasna
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
خب ، وقتی قصه عشق میاد وسط ،
آدم دوست داره تا آخرش رو بخونه .
نه خوشم اومد ، قشنگ بود .
Tongue
"مهربانی" مهمترین اصل "انسانیت" است .
اگر کسی از من کمک بخواهد یعنی من هنوز روی
زمین ارزش دارم.
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
خیلی باحال بود asna
ایول
تا آخرش خوندم

asna
دخترم اما بد دهن
عاشق فیلم ترسناکم
عاشق موزیکهای لاتی
وقتی ناراحتم نمیتونم گریه کنم
وَل‍ے خُو سَگ مېشَم پاچـہ مېگېڕم
↫ڪ‍لـڹ مُــــــــودَم اېنہ↬
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
یعنی سر کار بودیم؟؟؟؟ dfgh
The More You Love... The More It Hurts
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
(۰۵-۰۸-۹۴، ۰۴:۵۲ ب.ظ)"MJ نوشته: یعنی سر کار بودیم؟؟؟؟ dfgh
یه جوراییasna
رمان های زیبای انجمن اثر نویسندگان توانا :

در عشق زنده باش | محمد رضا عباس زاده

رمان از نسل آفتاب|ثمین

رمان طلوع در سرزمین خدایان|الی نجفی
پاسخ
سپاس شده توسط:
#7
واقعا روحمو شاد كردasna
وقتی می گوییم دور!
دور از کجا؟
هر کسی باید یک نفر را داشته باشد
تا فاصله ها را با او بسنجد...

-حسن آذری
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  نسبت عشق و عاشقی و خاورمیانه و آمریکا fatemeh . R 0 281 ۱۴-۰۴-۹۵، ۱۰:۴۹ ق.ظ
آخرین ارسال: fatemeh . R
  عشق با اسکناس 500 تومنی hadis hpf 1 430 ۲۳-۰۱-۹۴، ۰۴:۰۵ ب.ظ
آخرین ارسال: hadis hpf
  داستانی واقعی سرانجام عشق دختروپسر زینب سلطان 2 677 ۰۹-۰۱-۹۴، ۱۱:۵۶ ب.ظ
آخرین ارسال: "MJ"

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
10 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
sadaf (۰۵-۰۸-۹۴, ۰۴:۵۲ ب.ظ)، نويد (۰۵-۰۸-۹۴, ۰۲:۲۶ ب.ظ)، خانوم معلم (۰۵-۰۸-۹۴, ۰۳:۲۲ ب.ظ)، "MJ" (۰۵-۰۸-۹۴, ۰۴:۵۲ ب.ظ)، آشوب (۰۵-۰۸-۹۴, ۰۲:۲۷ ب.ظ)، f-samiee-g (۱۲-۰۸-۹۴, ۰۵:۴۱ ب.ظ)، sadaf af (۰۵-۰۸-۹۴, ۰۴:۳۲ ب.ظ)، آیداموسوی (۱۲-۰۸-۹۴, ۰۱:۲۴ ق.ظ)، nza3380 (۰۵-۰۸-۹۴, ۰۳:۰۱ ب.ظ)، *hasti* (۱۲-۰۸-۹۴, ۰۱:۳۲ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان