۲۸-۰۱-۹۳، ۰۲:۲۵ ق.ظ
روزی مردی، عقربی را دید که درون آب دست و پا میزند،[/b]
[b]او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد،
اما عقرب انگشت اورا نیش زد
.
مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد،
اما عقرب بار دیگر او را نیش زد
.
رهگذری او را دید و پرسید
:
برای چه عقربی را که نیش میزند نجات میدهی؟
مرد پاسخ داد: این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم[/b]
[b]او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد،
اما عقرب انگشت اورا نیش زد
.
مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد،
اما عقرب بار دیگر او را نیش زد
.
رهگذری او را دید و پرسید
:
برای چه عقربی را که نیش میزند نجات میدهی؟
مرد پاسخ داد: این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم[/b]
مادرم,دستانش را نوازش میکنم
داستانی دارد دستانش