۱۳-۰۷-۹۳، ۰۹:۴۰ ق.ظ
امروز یه عید خوبه عید قربان ...
عید قربان بر همه ی شماها دوستان گلم مبارکباد ...عیدقربان، روز اوج بندگی و تجلی ایثار ابراهیمی مبارک.
عید قربان ، پر شکوهترین ایثار و زیباترین جلوه ی تعبد در برابر خالق یکتا بر شما مبارک.
عیدنزدیک شدن دلها به قرب الهی برهمه مسلمانان مبارک باد.
عیدقربان، جشن رهایی ازاسارت نفس وشکوفایی ایمان ویقین ،عیدسرسپردگی وبندگی ،
عید اضحی رسم و آئین خلیل آزرست
بعد آن ،عید غدیر، روز ولای حیدر است
عید قربان و پیشاپیش عید سعید غدیر مبارک
عید قربان با نماز و عبادتش، با ذکر و دعایش، با قربانى و صدقات و احسانش، بسترى براى جارى ساختن مفهوم عبودیت و بندگى است .
ز اسماعیل جان تا نگذری مانند ابراهیم
به کعبه رفتنت تنها نماید شاد شیطان را
کسی کو روز قربان، غیر خود را می کند قربان
نفهمیده است هرگز معنی و مفهوم قربان را
***********
به سوی عاشقی عزیمت کردی؛ با بالهایی که هنوز جوانی میکرد، با چشمهایی که گسترده میشد به روی دشتها و ابراهیم را به شوق میآورد.
از تبار قلههای بلندِ فرزندان یعقوب، نازل شدی و دامان تشنه خاکها تو را در کام گرفت و به شوق کشاند. تو اما بیقراری میکردی؛ مگر نه این که از جای دیگر بودی؟!
مهر بیکرانه پدر در پیشگاه خدایت، دست به کار آزمون تو شد و تو به میعادی بیوقفه با دلدار تن سپردی آن روز.
امامت، ردای فاخری بود که در انتهای سفر طولانی ابراهیم، انتظارش میکشید؛ اما تقدیر چنین بود که این ردای باشکوه، با دستهای تو بر شانههای پدر بنشیند، در اوج یک گزینش دشوار، میان خواستن تو و اطاعت پروردگار تو.
نالهها و دردها از تو میگریختند به وقت لغزش خنجرِ بُرّان در زیر گلویت، از آن رو که عزمِ عظیمِ تسلیم و رضای تو، میترساندشان. پس این بار، تو پشتیبان ابراهیم شدی و دستهای او را جان دادی برای بریدن.
فرشتههای ناظر ماجرا، لب میگزیدند پنهان: «سرانجام چه خواهد شد؟» نفس در سینه های حبس شده بود، نه صدایی بود و نه سکوتی، سراسر، انتظار بود و هول.
جشن شیداییچه میعادگاه خلوت و زیبایی! اسماعیل، در دستهای اراده ابراهیم. سر اسماعیل، در آغوش پدر و نگاه اسماعیل، نه به چشمهای پدر، که به آن سوی ابرها و آسمانها و خدایی که چند لحظه بعدتر را بهتر از همه میدانست.
آن روز، نه گلوی اسماعیل بریده شد و نه ابراهیم پدری را بر بندگی ترجیح داد. تنها رضایت و سرسپردگی به «او» بود که بیداد میکرد، پس به رسم نمایش سرفرازی و قبولی، گوسفندی ذبح شد.
از آن روز بزرگ و باشکوه تاکنون، جشن میعاد اسماعیل و ابراهیم با فرمان پروردگار، هر سال و هر قربان، تکرار میشود که جشن دلدادگی و شیدایی است و در دل ایمان مومنان دوست، آذین پرنشاط قرب و دیدار، بسته میشود. مبارک باد!
قربانى کردن، نردبان تقرب است و ذره شدن
تا اوج... تا ملکوت...
چاقو زیر گلوى «حرص» نهادن است
و ریختن خون «بخل»؛
دل از تیرگى ها شستن است
و تن سپردن به پاکى آبهاى طهارت
عید تان مبارک باد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت