امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
فراموشی پیرمرد + طنز
#1
دو تا پيرمرد با هم قدم مي زدن و 20 قدم جلوتر همسرهاشون کنار هم به آرومي در حال قدم زدن بودن.
پيرمرد اول: «من و زنم ديروز به يه رستوران رفتيم که هم خيلي شيک و تر تميز و با کلاس بود، هم کيفيت غذاش خيلي خوب بود و هم قيمت غذاش مناسب بود.»
پيرمرد دوم: «اِ... چه جالب. پس لازم شد ما هم يه شب بريم اونجا... اسم رستوران چي بود؟»
پيرمرد اول کلي فکر کرد و به خودش فشار آورد، اما چيزي يادش نيومد. بعد پرسيد: «ببين، يه حشره اي هست، پرهاي بزرگ و خوشگلي داره، خشکش مي کنن تو خونه به عنوان تابلو نگه مي دارن، اسمش چيه؟»
پيرمرد دوم: «پروانه؟»

پيرمرد اول: «آره!» بعد با فرياد رو به پيرزنها: «پروانه! پروانه ! اون رستوراني که ديروز رفتيم اسمش چي بود؟!!!»
آنقدر بغــض هایم را فرو دادم و خندیدم که
خدا هم باورش شد که چیزی نیستــــ
پاسخ
سپاس شده توسط: (Sasha) ، v.a.y ، زینب سلطان
#2
اسمه زنشو چطور تو ذهنش تجسم کرده
و خدایی که در این نزدیکیست..!
پاسخ
سپاس شده توسط: NedA II


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  طنز؛ گونه شناسی مهمان ها صنم بانو 2 275 ۱۷-۱۱-۱، ۱۲:۰۸ ق.ظ
آخرین ارسال: زینب سلطان
  طنز؛ شوخی فیزیکی ترامپ و کیم جون اون صنم بانو 1 192 ۱۶-۱۱-۱، ۰۱:۱۹ ب.ظ
آخرین ارسال: زینب سلطان
  طنز؛ خلاصه زن صنم بانو 1 139 ۱۶-۱۱-۱، ۰۱:۱۷ ب.ظ
آخرین ارسال: زینب سلطان

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان