امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
فرودگاه عجیب و غریب
#1
[عکس: airport.jpg]محمود معظمی/ همان‌طور که احتمالا مطلع هستید، من به خاطرِ نوع زندگی و کارم زیاد سفر می‌کنم. در یکی از این سفر‌ها، در یکی از فرودگاه‌ها چند ساعتی باید می‌ماندم تا به پرواز بعدی برسم و به کانادا برگردم. برای این‌که رفع خستگی بکنم، به دستشویی سر زدم تا صورتم رابشویم و سر و وضعم را مرتب کنم. وقتی وارد دستشویی شدم، دیدم که چقدر این دستشویی تمیز است. چقدر برق می‌زند. چقدر خوش‌بو است. و بعد دمِ در نگاه کردم و دیدم جدولی هست که در آن برنامۀ نظافتِ ساعتیِ دستشویی نوشته شده است. و دیدم چقدر وسواس‌گونه اینجا را تمیز نگهداشته‌اند. آدم رغبت می‌کند وارد آنجا شود. لباسش را آویزان کند و دستانش را بشوید. حتی دیدم دوش‌هایی هم گذاشته‌اند که اگر شما به هر دلیلی نیاز به دوش گرفتن داشته باشید، بتوانید دوش بگیرید.
یک نکتۀ جالب: در کاسۀ توالت‌ها چیزی شبیه مگس چسبانده‌ بودند که شبیه مگس طبیعی هم هست. و از این ظرافتشان خوشم آمد. این‌ها عکسِ مگس را در آنجا گذاشته‌اند تا مردم یادشان نرود زمانی آنجا مگس بوده و دیگر نیست. لااقل در توالتشان نیست. تحسین‌شان کردم و به آنها آفرین گفتم. آدم‌های باایمانی هستند. چون «نظافت جزئی از ایمان است.»
قدری گذشت و بعد از شستنِ سروصورت، بارم را برداشتم و به رستورانی رفتم تا چیزی بخورم. همین‌طور که نشسته بودم و غذایم تمام شده بود، یک پیشخدمتِ سیاه‌پوست که خانمی میانسال بود، جلو آمد تا ظرف‌ها را ببرد. من از او تشکر کردم و گفتم: «خیلی متشکرم». خنده‌ای کرد و رفت. بعد از چند لحظه برگشت. و برای من یک لیوان آب آورد! تعجب کردم. گفتم ممنوم ولی من آب نخواسته بودم. با چشمش اشاره‌ای کرد به دستمال کاغذی که روی میزِ من بود. من چند تا قرص داشتم که باید می‌خوردم و آن‌ها را روی دستمال کاغذی گذاشته بودم که بخورم و این زن دیده بود. تحتِ تأثیر قرار گرفتم. او و مدیریتِ آن فرودگاه را تحسین کردم. چگونه می‌شود در من اثری فراموش‌ناشدنی گذاشت که من آن را به ده‌ها هزار خواننده منتقل کنم؟ و شما هم به دوستان‌تان منتقل خواهید کرد و این اثر پایان‌ناپذیر خواهد بود.

چقدر دقت؟ کسی او را مجبور نکرده بود. من هم به او انعامی ندادم. او کارش را دوست دارد. همین که وقتی یک نفر از او تشکر می‌کند، دوست دارد محبت را به گونه‌ای برگرداند. هرکدام به نوعی. هنوز چهرۀ متبسم و بااعتماد به نفس‌اش جلو چشمم هست. خیلی از او تشکر کردم و قرص‌هایم را خوردم و لیوان را برگرداندم.
[عکس: divider_line.png]
همین‌طور که نشسته بودم و غذایم تمام شده بود، یک پیشخدمتِ سیاه‌پوست
که خانمی میانسال بود، جلو آمد تا ظرف‌ها را ببرد. من از او تشکر کردم و گفتم: «خیلی متشکرم».
خنده‌ای کرد و رفت. بعد از چند لحظه برگشت. و برای من یک لیوان
آب آورد! تعجب کردم. گفتم ممنوم ولی من آب نخواسته بودم!
[عکس: divider_line.png]
توی فکر بودم. داشتم فکر می‌کردم آنها چه مدیریت پایدار و قوی‌ای دارند و این سیستم را اداره می‌کنند. چقدر برایشان مهم است کسانی که به اینجا می‌آیند چه برداشتی از اینجا داشته باشند. و می‌دانند که اگر ایمان در وجود کسی نسبت به چیزی ایجاد شود، پایدار است و با هیچ پولی نمی‌شود آن را خرید. در خلسۀ این افکار بودم که یک‌دفعه یک صدای ملکوتی از گروهی به گوشم رسید که مثل فرشتگان آواز می‌خواندند.
ایام کریسمس بود. برگشتم نگاه کردم. دیدم یک ارکستر کوچک هست و چند خانم و آقا لباس‌های کریسمس را پوشیده‌اند و دارند ترانه‌های ایام کریسمس را می‌خوانند. آن‌قدر این‌ها زیبا و با هماهنگی می‌خواندند و آن‌قدر شاد بودند که یک شوکِ مثبتِ دیگر به من وارد شد. پیش خودم فکر کردم که این خانم و آقایی که می‌خوانند، بسیار حرفه‌ای و هنرمندند. اینها با ذوق و شوق می‌آیند در فرودگاه می‌خوانند. کارشان را دوست دارند. دارند مراسم و دین‌شان را تبلیغ می‌کنند. دارند کاری می‌کنند کسانی که به این فرودگاه می‌آیند لذت ببرند و همیشه دوست داشته باشند از این مسیر به مقاصدشان بگذرند و این می‌شود که این کشور آباد‌تر و ثروتمند‌تر خواهدشد.
بسیار لذت بردم. چقدر با هم هماهنگ بودند. و من مسافری بودم و در آن لحظه به اینها نگاه می‌کردم. حتما هر ساعت دوباره عبور می‌کردند و اجرا را تکرار می‌کردند. مدیریتِ فرودگاه چه فکری کرده بود؟ که اینجا کنسرواتوار است؟ که اینجا سالن موسیقی است؟ نه! آیا جزوِ شرحِ وظایفش اجرای موسیقیِ زنده آن هم به این زیبایی است؟ نه! آیا آنجا نمایش‌خانه و مرکز سرگرمی بود؟ نه! ولی کارش را دوست دارد. اگر ابتکاری به خرج دهد، تشویق خواهد شد. مسئولیت پذیرفته. برایش مهم است مردمی که از آنجا رد می‌شوند، شاد باشند. برایش مهم است که خاطرۀ خوشی از خود به جا بگذارد؛ از دستشویی‌اش، رفتار پیشخدمتش، سرگرمی تدارک دیده‌شده برای مسافران.
[عکس: divider_line.png]
من مسافری بودم و در آن لحظه به اینها نگاه می‌کردم.
حتما هر ساعت دوباره عبور می‌کردند و اجرا را تکرار می‌کردند.
مدیریتِ فرودگاه چه فکری کرده بود؟ که اینجا کنسرواتوار است؟
که اینجا سالن موسیقی است؟
[عکس: divider_line.png]
اینها کارهای پرخرجی نیست. اینها یک تفکر و ایده است. این‌که وقتی من کاری را قبول می‌کنم، سعی کنم در آن مؤثر و مفید باشم و هدف و انگیزه‌ام این باشد که کسانی که به من رجوع می‌کنند، خوشحال باشند و با آرامش سفر کنند و خاطرۀ خوشی داشته باشند و وقت را دریابند و از آن سیستم لذت ببرند. ما هم می‌توانیم. لازم نیست که من و شما مدیر فرودگاه باشیم. من و شما مدیر خانه‌مان هستیم. من چه کار کنم که بچه‌هایم خوشحال باشند؟ اصلا کاری می‌کنم؟ من چه کارکنم که همسرم خوشحال باشد؟ می‌دانم که خانم‌ها این کار را می‌کنند چون دوست دارند. آقایان هم اگر وقت داشته باشند و حواس‌شان باشد، حتما چنین خواهند کرد.

چه کارکنیم محله‌مان جای قشنگ‌تری باشد؟ آیا در نظافتِ زباله و دستشویی‌ها کوشا هستم؟ آیا آن‌قدر تمیز هستند که من مجبور شوم عکس‌برگردانِ مگس را به در و دیوار بچسبانم؟ یا باید مگس‌های واقعی را کنار بزنم تا بتوانم بروم توی دستشویی؟!

از خودمان سوال کنیم. در طرز پوشش‌مان، در نظافت شخصی‌مان، در بیان‌مان، در گفتار و حرکات و سکنات‌مان زیبایی را رعایت می‌کنیم؟ کاری می‌کنیم که دیگران از برخورد با ما خوشحال باشند و لذت ببرند؟ محیط کارمان تمیز هست؟ بوی خوش می‌دهد؟ کسی که می‌آید، با اخلاقِ خوب پرسنل مواجه می‌شود؟ اگر کسی به فروشگاهِ ما وارد شد، فروشندۀ ما به مشتری در جهتی راهنمایی می‌کند که خریدار حس کند منافعش حفظ می‌شود؟
رضایتِ مشتری، اعتقادِ مشتری و احترامِ مشتری به مؤسسه است که برای مؤسسه احترام می‌آورد، نه فروش‌های یک روزه‌اش. در کانادا فروشگاه‌هایی هست که ۱۰ سال است من از آنها خرید می‌کنم. راهی جز این برایم نگذاشته‌اند! همواره شرایطی را برایم فراهم می‌کنند که من بتوانم اجناسم را خریداری کنم؛ با قیمت خوب، شرایطِ خوب، خوشحال و راضی هم باشم.
[عکس: divider_line.png]
رضایتِ مشتری، اعتقادِ مشتری و احترامِ مشتری به مؤسسه است که
برای مؤسسه احترام می‌آورد، نه فروش‌های یک روزه‌اش.
[عکس: divider_line.png]
[highlight=#ffd700]ما برای مشتریانمان چه کار می‌کنیم؟[/highlight] اگر من مسئولِ شهرداری یا ادارات دولتی هستم، چه کار می‌کنم برای ارباب رجوعانم؟ دوستشان دارم؟ من که به خداوند اعتقاد دارم، آیا به بندگانش احترام می‌گذارم؟ پول می‌گیرم یا نمی‌گیرم؛ حقوق می‌گیرم یا نمی‌گیرم؛ راضی هستم یا نیستم؛... در هر حال، من آن مسئولیت را پذیرفته‌ام.
مسلما کسی که دستشویی آن فرودگاه را تمیز می‌کند یا آن پیشخدمتِ رستوان، حقوق متوسطی می‌گیرد اما کارش را دوست دارد و چون کارش را دوست دارد، رشد می‌کند. دست به دست هم دهیم و تصمیم بگیریم یک کاری بکنیم که جایی که من و شما هستیم، متفاوت باشد. به حُسنِ خلق، به زیباییِ ظاهر، به رفاه و آرامش، به شادی توجه کنیم. بدانیم اینها ارزش هستند. تمیز بودن ارزش است. زیبا بودن ارزش است. خوش‌بو بودن ارزش است. خدمت کردن ارزش است. شاد کردن و شاد بودن ارزش است. باور کنیم اینها را.
تا باور نکنیم، اتفاقی نمی‌افتد. و [highlight=#ffd700]خودمان آنی باشیم که می‌خواهیم انجام دهیم.[/highlight] خودمان رعایت کنیم. من به شما قول می‌دهم اگر شما از همین امروز تصمیم بگیرید بهتر لباس بپوشید، خوش‌بو باشید، تمیز و مرتب باشید، هر اتفاقی که رخ دهد به نفع شماست. حتی ما در سمینار‌ها و کارگاه‌های آموزشیِ ازدواج یا مهرۀ مار، توصیه می‌کنیم که روز تعطیل در خانه هم لباس مرتب بپوشید. نمی‌گویم کراوات بزنید و خیلی لوکس لباس بپوشید. با پیژامه هم اگر هستید، تمیز باشید، ریش‌تان مرتب باشد. هیچ فرقی ندارد. همسرِ شما و فرزندان‌تان، مرد یا زنِ زیبایی را ببیند بهتر است یا یک موجود خسته و پُف‌کرده را؟ چه کسی شایسته‌تر از همسرِ من، که مرا زیبا و خوشحال ببیند؟ دفترِ کار و خانه ولباسِ من همه باید تمیز باشد.
ما مسلمانیم و نظافت جزوِ ایمان است. در تمام آداب مذهبیِ ما، به نظافت توجه شده. باید پاکیزه باشیم. وقتی می‌خواهیم به حضور خداوند برویم باید پاکیزه باشیم. برای مهمان حمام می‌کنیم، برای خدا که باید تمیز‌تر باشیم. و این شایسته ماست. اخلاق نیکویی است. و جالب این‌که اگر ما این‌گونه رفتار کنیم، فرزندانِ ما به‌درستی بار می‌آیند و اخلاق درست یاد می‌گیرند و کافی است فقط یک نسل این کار را انجام دهیم. حتی در ۴-۵ سال اول زندگی. به صورتِ اتوماتیک، جلوۀ تمام کار‌ها عوض خواهدشد.
[highlight=#ffd700]تصمیم بگیریم و اجرا کنیم. همین الان.[/highlight] منتظرِ کسی هم نباشید. خودتان شروع کنید. به خودتان قول بدهید که دستشویی‌هایتان همیشه تمیز و خوش‌بو و بدون جِرم باشد. من نمی‌دانم ولی در دستشویی‌های فرنگ، به‌استثنا ممکن است جایی بروید که کثیف باشد و بو بدهد. در خانه‌ها، آزمایش کرده‌اند و دیده‌اند که آبی که در کاسه توالتِ فرنگی هست، میزانِ میکروب و آلودگی‌اش، کمتر از میکروبِ روی میز آشپزخانه بوده است. یعنی آلودگیِ میز آشپزخانه، بیشتر است تا دستشویی و توالت. چطور؟ چون نظافت را رعایت می‌کنند.
تصمیم بگیریم. [highlight=#ffd700]همین امروز و همین الان و هر روز کمی زندگی‌مان را بهتر کنیم.[/highlight] لباس‌مان، اخلاق‌مان، خدمتگزاری‌مان، محیط‌زیستمان، شهرمان و کشورمان را تمیز کنیم. خوشگل، کارا، با تبسم، مهربان. هر کاری که می‌کنید، اگر نظافتچی هستید، مستخدم هستید، رئیس یا وزیر یا وکیل یا خانمِ خانه هستید، تمیز و زیبا و مهربان باشید. این کار شدنی است و شما می‌توانید. کمک کنید تا با هم چهرۀ ایران را عوض کنیم. کاری است که از دستِ من و شما برمی‌آید،‌‌ و همین کافی است.

از وب سايت محمود معظميTongue
می گویند زمان آدم ها را عوض می کند ...
اشتباه نکن
زمان حقیقت آدم هارا روشن می سازد ،
زمان قیمت رفاقت هارا معلوم می کند،
زمان عشق را از هوس جدا می سازد وراستی را از دروغ
زمان آدم هارا عوض نمی کند.
http://s1.freeupload.ir/i/00038/csy4ho9mexk1.jpg
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
چه جااااالب
xcvlxcvl
میگی عاشق بارونی ولی وقتی بارون میاد چتر رو سرت میگیری...

میگی عاشق پرنده ای ولی اونا رو تو قفس زندونی میکنی...

توقع داری بقیه نترسن وقتی میگی عاشقشونی؟!؟!؟!
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
ادم عجب چیزایی میشنوهxcvl
آمدن ' بودن ' شدن ' رفتن
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
کامل کامل نخوندمxcvb ولی جالب بودxcvl
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
جالب بود ممنونmara
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
حوصله ندارم بخونم خیلی زیاده نمیشه خلاصشو بگید؟؟؟؟؟؟؟azsx
سه جمله آخر کوروش :


تابوتم را پزشکان حمل کنندتا همه بدانند هیچ طبیبی نمیتواند جلومرگ را بگیرد .

تمام طلاهایم را در مسیر حرکتم بریزید تا مردم بدانند مال نتوانست نجاتم دهد.

دست هایم را از تابوت بیرون بگذارید تا بدانند که باید با دست
خالی رفت.

« بیهوده متاز که مقصد خاک است »
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  حقایق عجیب مردانه! صنم بانو 0 161 ۱۴-۱۲-۹۶، ۰۴:۲۸ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  حقایق عجیب زنانه! taranomi 1 128 ۰۷-۱۲-۹۶، ۰۱:۳۶ ب.ظ
آخرین ارسال: taranomi
  6 موضوع عجیب که می‌تواند ضریب هوشی شما را پایین بیاورد ~mahdis~ 0 247 ۳۰-۰۴-۹۴، ۰۳:۱۳ ب.ظ
آخرین ارسال: ~mahdis~

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 2 مهمان