وی افزود: «در کشورهای جهان سوم و در حال توسعه بنابر تحقیقات جامعه شناختی می توان نشان داد که توسعه اقتصادی باید در اولویت باشد. چرا که توسعه اقتصادی الزاما به بهبود کارایی دیوانی می انجامد و بهبود کارایی دیوانی الزاما به کاهش فساد اداری منجر می شود و کاهش فساد اداری نیز الزاما به نشاط اجتماعی و اعتماد عمومی منتهی می گردد.»
جورشری همچنین در ردّ مترادف بودن «جامعه مدنی» و «توسعه سیاسی» بیان کرد: «خیلی ها جامعه مدنی را مترادف با توسعه سیاسی می دانند اما این دو، یکی نیستند. جامعه مدنی الزاما به توسعه سیاسی گره نمی خورد، نه این که جامعه مدنی بی ارتباط با توسعه سیاسی باشد؛ مثلا اگر هزینه سیاسی را پایین بیاوریم، جامعه مدنی هم تقویت خواهدشد، اما اولویت اش این نیست. نتیجتا می توان گفت در کشورهای در حال توسعه مانند ایران، توسعه سیاسی الزاما به تنش سیاسی می انجامد؛ از این جهت که نهاد قدرت مقاومت می کند. چه اتفاقی رقم می خورد؟ تنش ساسی! و بدا به روزی که تنش سیاسی به خیابان هم کشیده شود.
ما هیچ وقت از حرکت خیابانی نتیجه نگرفته ایم؛ فقط سرمایه انسانی مان را از دست داده ایم و کشور را به سمت بن بست برده ایم. بنابراین معتقدم 1: کنشگران سیاسی- اجتماعی آنجایی که با حاکمیت مواجه اند، بر توسعه اقتصادی صحه بگذارند؛ حاکمیت هم این را تایید می کند. اینجا فصل اشتراک است و نهاد قدرت مقاومت نمی کند. 2: در بستر اجتماعی نیز جامعه مدنی را تقویت کنند. مانند تقویت NGOها، نهادهای فرهنگی، تئاتر، شعر، سینم ا. به نظر من توسعه مدنی در قالب بستر اجتماعی و توسعه اقتصادی در قالب حاکمیت و ابزارهای قدرت، توسعه سیاسی را در بلندمدت به بار می آورد. کما این که در «کره جنوبی» هم این اتفاق افتاده است. در کره، توسعه اقتصادی به توسعه سیاسی انجامیده است.»
به اعتقاد این جامعه شناس سیاسی: «نشاط اجتماعی به جامعه مدنی مربوط است؛ چرا که این نشاط به قطع و ریشه کنی فساد دیوانی مرتبط می باشد. به تعبیری دالان های توسعه سیاسی به نشاط اجتماعی نمی انجامد چرا که با مقاومت نهاد قدرت مواجه است که یا به سرکوب منجر می شود و با توأم با تنش است. تنش، فضا را امنیتی می کند. درواقع کشور را سمت انسداد سیاسی می برد.» وضعیت «شیشه ای» که دلالت بر فضایی ناامن کننده برای فساد دارد را در انتخابات این دوره شوراهای شهر به کرّات شنیدیم؛ مدیریت شهری ای که مدتی ست با روی کارآمدن اصلاحات می تواند به مطالبه مردمیِ فسادستیزی پاسخ دهد. اما ابقای مدیران دوره های قبل در سمت های فصل جدید، منجر به شکل گیری زمزمه هایی شد که مایوسانه میگویند:
«در بر همان پاشنه می چرخد!» نعیمی جورشری در این باره می گوید: «بایستی مد نظر داشته باشیم که اصلاح طلبی یک پروسه است نه یک پروژه و در این پروسه همه دخیل اند؛ همه گروه ها، حتی گروه هایی که در عناوین اصلاح طلب و اصولگرا نمی گنجند. توسعه اقتصادی با تعیین کارگزار درست را بایستی حمایت کنیم و به نظر بنده آقای «نجفی» (شهردار تهران) کارگزار موفقی ست. از همین بحث می خواهم گریزی بزنم به انتقادهایی که به آقای نجفی می شود. مبنی بر این که: برخی نیروهای آقای قالیباف را نگه داشته است. من فکر می کنم «نجفی» اشتباه نکرده است. چرا؟
[b]محمدعلی نجفی[/b]
تجربه تاریخی ما به طور خاص دهه 60 یا از اواخر 88 تا 90 به منِ جامعه شناس می گوید که 1: تنش برای این کشور سَم است. 2: باید توجه کنیم تمام مدیران آقای قالیباف طرفدار ایشان نبودند. تجربه من از دوستی که با وی مخالف بود اما در مجموعه اش کار می کرد، این است که می گفت با آقای قالیباف می شود کار کرد. انحصارطلبی، راه را بر توسعه می بندد. بر می گردم به ابتدای بحثم و تاکید می کنم اپورتونیست هم در اصلاح طلب ها و هم در اصولگرایان وجود دارد و ریشه های این ضعف را بایستی در سیستم روشنفکری مان هم دنبال کنیم. می خواهم با ذکر مثالی بحث را در این منظر هم پیش ببرم. می دانید که جامعه روشنفکری ما، بسیار بر اندیشه «دکتر شریعتی» چوب زده اند. من سوالم این است که آیا جهانِ بدون ایدئولوژی جهان خوبی ست؟
جهانی که به راحتی انسان را افسرده می کند (شاهدمان خودکشی دختران اصفهانی که با لبخند به استقبال خودکشی رفتند). به این فکر می کنم که ایدئولوژی هر بدی ای که داشته باشد در عوض به انسان، هویت و معنا می دهد. واقعیت هم این است که در پی این معنا، آسیب های اجتماعی کمتری خواهیم داشت؛ مثلا در تعرض جنسی به کودکان. مثالی بزنم که شاید تعجب آور هم باشد. در مرام نامه «سازمان چریک های فدایی خلق» نوشیدن مشروب ممنوع است. البته در ستایش ایدئولوژی صحبت نمی کنم، می خواهم بگویم با رد و انکار ایدئولوژی، چیزی به دست نیاورده ایم. این حجم گسترده ناامنی و نابسامانی به پای کیست؟
آیا از گسترش روسپ ی گری غیرقابل انکار تا بحث دستفروشی نابسامان، در نهایت به افسردگی اجتماعی نمی رسیم؟ ضمن این که در کنار همه این ها باید گفت ابزارهای تهدید کننده و تحدیدکننده قدرت هم بر دامنه آسیب ها می افزایند. نهاد قدرت هم آنجایی که به ممنوعیت ها دامن می زند، نشاط اجتماعی را محدود می کند. بنابراین ما با کمپلکسی از عوامل طرفیم که نشاط اجتماعی را تحت تاثیر قرار می دهد.» این استاد جامعه شناسی در بررسی علل ناپویایی جامعه و فقدان نشاط حاصل از تغییرات محسوس به «فاصله میان روشنفکران و کف جامعه» نیز اشاره می کند. وی معتقد است: «ما در نیم قرن اخیر تنها یک مکان یا موقعیت داشته ایم که توانست میان بدنه عامه و جامعه روشنفکری یا آکادمیسین گری پل بزند؛ «حسینیه ارشاد».
در حسینیه ارشاد، بدنه اجتماعی از کف خیابان جمع می شد و پای صحبت کسی می نشست که مثلا دکترای جامعه شناسی و تاریخ و فلسفه و... بود. این نهاد توانسته بود نقش کلیدی در توسعه فکری کشور داشته باشد.» نعیمی جورشری، گپ میان روشنفکران را نیز بی تاثیر در وضع موجود نمی داند. وی می گوید: «بایستی به این نکته اشاره کرد که در میان جامعه روشنفکری، رد استهزاء بر استدلال بلندی کرده است؛ تمسخر بر تعقل بلندقدی می کند. می دانید که نظریه دکتر طباطبایی حول «امتناع تفکر در ایران» است. من فکر می کنم باید از «امتناع گفت و گو» در ایران صحبت کرد. این مساله است؛ وقتی روشنفکر ما نمی تواند حتی با یک روشنفکر دیگر گفت و گو کند، چگونه می شود ارتباط روشنفکر با بدنه اجتماعی محقق شود؟
وقتی اهل فکر ما یکدیگر با به رسمیت نمی شناسند چگونه می توانند بدنه اجتماعی را برای گفت و گو به رسمیت بشناسند؟ نکته دیگر در این گسست را باید در فضای دانشگاهی و اساتید جست. انتقال دانش بایستی به مخاطب، شفاف و تفهیم شونده باشد؛ ما با حجم عظیمی از کلی گویی ها مواجهیم. بنابراین در نوعی بی خوراکی و قطع ارسال بسته های فکری به بدنه جامعه رو به روییم که رد آن را می توان تا بی نشاطی جامعه دنبال کرد؛ اما باید با فهم یک نکته به این بحث خاتمه داد و آن این که: منابع مادی در کشور ما میان نخبگان خوب توزیع نشده است. بخشی از این مسائل را باید ضمن روانشناسی اجتماعی رصد کرد.
آیا اخراج یک استاد از دانشگاه به عصبیت دامن نمی زند؟ عدم توزیع عادلانه ثروت و قدرت در جامعه، طبقات مختلف اجتماعی را منزوی کرده است. همان طور که جامعه شناس مورد علاقه من «رالف گوستاو دارندورف» می گوید: «کشمکش های منظم اجتماعی، نتیجه عدم توزیع عادلانه قدرت است.» از طرف دیگر، ما پشت سرمایه های اجتماعی مان نیستیم. ما افراد را تنها می گذاریم. مورد خانم «صدیقه وسمقی» باعث نشد کسی از ما معترض شود. ما از اهل قلم چقدر حمایت می کنیم؟ چقدر به نشر آرای آنها می پردازیم؟ ما بیشتر گعده گراییم؛ گعده طرفداران طباطبایی، گعده طرفداران سروش، گعده طرفداران شریعتی و... «لوترکینگ» می گفت: در پایان، ما حرف های دشمنان مان را فراموش می کنیم ولی سکوت دوستان مان را هرگز!»
پانویس:
1. مهران صولتی، جامعه شناس