** فينال مسابقه دعاي تحويل سال**
دعاي نفراول
بعضی حرف هارا نباید رخ داد
باید دفن کرد
میان انبوهی حجم سیاهی قلبت
باید کوه شد و زخم بگیری از انبوهی سنگ های دل بهترین هایت
باید مسکوت باشی و بگزاری تو را نفهم معنا کنند
بگذاری تو را بی لبخند بدانند
باید مسکوت بود
و این روزها من عجیب مسکوتم... سکوتم رنگ دارد
فرار دارم از منیت خویش
من خسته اَم
به تمام حجم پر درد سکوتم..
این روزها تمام میشود و باز لبخند است..
این روزها عجیب صدا دار نفس آخرش را رخ دارد
در این اخرین نفس های مانده از این سالهای رفته عمرم تنها لبخند میخواهم
برای خودم..
برای تو..
برای همه نگاه های بی دلیل
برای تلخ های نشسته به جانمان
برای عطر گل های رازقی پیچیده میان سردی تنمان
برای بی علت ترین معلول های عمرمان.
و برای این نفس هایمان...
دعاي نفردوم
الهی ،بازلال آب تنگ بلور،چشم های خشکیده از اشک ناتمام شب گریه های دمادم را ودل های گرفته ازبغض های مانده در گلو را..شستشو ده..
الهی ،خزان آرزوهای آرزومانده را..به سبزی سبزه ی هفت سین،بارورکن..وآمین گوی دعاهای تکرار هر روزمان باش..
الهی..زمستان گر گرفته ی تنهای داغ از هجوم سرما را به بهارپرشکوه از ازدحام رنگین سبزه،التیام بخش..
الهی..مانده ایم بین هزاران راه رفته وبی نهایت راه نرفته..چون زلال روشن آب بر دیدگان بی فروغمان بنما راهی که نرسد جز به سرای سعادت وآرامش باتو بودن
دعاي نفرسوم
خدایا خسته ام ،
از بد بودن هایم ...
از اینهمه تظاهر به خوب بودن هایی که نیستم .
از آفرینش کوهها و آسمانها و هستی که سخت تر نیست ...خوبم کن ؛
فقط همین.
همونطور که در جریان هستید دو تا نظرسنجی برگزار شد
واما برگزیدگان هر نظرسنجی قرار شد تا باهم رقابت کنند
از نظر سنجی شماره يك دعاي نفر پنجم و از نظر سنجی شماره دو دعاهاي نفرات دوم وششم به فینال راه پیدا کردند .
حالا قراره بین این سه نفر نظرسنجی برگذار شه تا برنده ی نهایی معلوم شه
دعاي نفراول
بعضی حرف هارا نباید رخ داد
باید دفن کرد
میان انبوهی حجم سیاهی قلبت
باید کوه شد و زخم بگیری از انبوهی سنگ های دل بهترین هایت
باید مسکوت باشی و بگزاری تو را نفهم معنا کنند
بگذاری تو را بی لبخند بدانند
باید مسکوت بود
و این روزها من عجیب مسکوتم... سکوتم رنگ دارد
فرار دارم از منیت خویش
من خسته اَم
به تمام حجم پر درد سکوتم..
این روزها تمام میشود و باز لبخند است..
این روزها عجیب صدا دار نفس آخرش را رخ دارد
در این اخرین نفس های مانده از این سالهای رفته عمرم تنها لبخند میخواهم
برای خودم..
برای تو..
برای همه نگاه های بی دلیل
برای تلخ های نشسته به جانمان
برای عطر گل های رازقی پیچیده میان سردی تنمان
برای بی علت ترین معلول های عمرمان.
و برای این نفس هایمان...
دعاي نفردوم
الهی ،بازلال آب تنگ بلور،چشم های خشکیده از اشک ناتمام شب گریه های دمادم را ودل های گرفته ازبغض های مانده در گلو را..شستشو ده..
الهی ،خزان آرزوهای آرزومانده را..به سبزی سبزه ی هفت سین،بارورکن..وآمین گوی دعاهای تکرار هر روزمان باش..
الهی..زمستان گر گرفته ی تنهای داغ از هجوم سرما را به بهارپرشکوه از ازدحام رنگین سبزه،التیام بخش..
الهی..مانده ایم بین هزاران راه رفته وبی نهایت راه نرفته..چون زلال روشن آب بر دیدگان بی فروغمان بنما راهی که نرسد جز به سرای سعادت وآرامش باتو بودن
دعاي نفرسوم
خدایا خسته ام ،
از بد بودن هایم ...
از اینهمه تظاهر به خوب بودن هایی که نیستم .
از آفرینش کوهها و آسمانها و هستی که سخت تر نیست ...خوبم کن ؛
فقط همین.