۱۰-۰۲-۹۸، ۱۰:۲۴ ق.ظ
کاشیهای آبی ساختمان از ابتدای کوچه به چشم میآیند. باید از ایستگاه دروازه شمیران مترو بگذرید و وارد کوچه بیانی شوید تا بعد از پشت سر گذاشتن چند خانه، سردر آبی رنگ ساختمان 60 ساله را ببینید. ساختمان یکی از قدیمی ترین پرورشگاه های تهران که شاید تنها یتیم خانه قدیمی شهر باشد که هنوز هم از پنجره هایش صدای بازی بچه ها به گوش می رسد.
سر در خانه با خط درشتی نوشته شده: «خانه نوباوگان مظفری». این اسمی است که مدیر امروز آن برای حفظ حرمت بچه های پرورشگاه روی آن گذاشته است. وگرنه اولین بار، وقتی در سال 1327 این خانه تاسیس می شد، نامش را دارالایتام گذاشته بودند.
موسس اولین دارالایتام تهران، مرحوم محمدعلی مظفری جواهری بود که پیش از آن به خاطر ترجمه و تالیف کتاب های درسی، در فهرست اولین های کشور قرار گرفته بود. او در روز دهم آبان ماه 1327 وقتی به مناسبت تاسیس پرورشگاهش که کودکان یتیم و بد سرپرست را تحت پوشش قرار می گرفت، سخنرانی می کرد گفته بود: «این بنده با تاییدات خداوند متعال دست به تاسیس دارالایتامی زده ام که بحمدالله اساس محکمی داشته و امید می رود که قابل بقاء و دوام بوده و در آینده سرمشق دیگران باشد، وقفنامه طوری تنظیم و نکات و پیش بینی های لازمه در آن طوری رعایت شده که از حیف و میل مصون مانده و نگاهداری و پرورش و تعلیم و تربیت کودکان یتیم به نحوه شایسته عملی خواهد شد.»
مردمی که آن روز از رادیو این سخنرانی را شنیدند، فکر نمی کردند 60 سال بعد، این پرورشگاه لقب قدیمی ترین پرورشگاه مشغول به کار در تهران را از آن خود کند. در آن زمان، مرحوم محمدعلی مظفری 74 ساله بود که تصمیم گرفت تمام اموال خود را وقف کرده و با موافقت دو فرزندش پرورشگاهی را به نام "مظفری" تاسیس کند. او در کتاب خاطرات کوچکی که به یادگار گذاشته، نوشته است: «زمانی که این کودکان یتیم و بی جا و مکان را به دارالایتام آورده و تن برهنه آنان را لباس پوشانیدم از فرط شادمانی در پوست خود نمی گنجیدم.»
یتیمی که یتیم نوازی کرد
مهندس پرویز مظفریه نوه دختری محمد علی مظفری که به همراه همسرش این روزها پرورشگاه را اداره می کنند، می گوید: «پدر بزرگ در خاطرتشان نوشته اند که 7،8 ساله بوده است که خودش یتیم می شود و در آن زمان وضع مالی خوبی نداشته اند تنها یک مغازه زرگری کوچکی بوده است که آن برای کسب درآمد برای نگهداری مادر بیمارش اجازه می دهد و با این شرایط زندگی می کند.»
و ادامه می دهد: «پدر بزرگم از دو سالگی تحت تربیت پدرش که فردی عارف بود با شعرای زمان و تفکرات آنها آشنایی داشت، طوری در 12 سالگی از شوق درس و برای کسب تحصیل به یکی از مدارس عالی آن زمان یعنی مدرسه آمریکایی می رود اما به دلیل فقر مالی آن را نمی پذیرفتند اما آن قدر می رود و می آید و اصرار می کند تا آنکه مدیر آن مدرسه با مطلع شدن از سطح سواد او راضی می شود در ازای تمیز کردن کلاس ها و مدرسه به او اجازه تحصیل در آنجا را بدهد.»
پرویز مظفریه تعریف می کند که بعد از مدتی پدربزرگ، شاگرد ممتاز مدرسه امریکایی ها می شود و این مسئله باعث نزدیک شدن او نیز به خانوده های سران و بزرگان آن زمان می شود و بعد از مدتی که به تدریس زبان انگلیسی به فرزندان میرزا علی اضغر خان اتابک می پردازد وارد سفرت آمریکا با سمت مترجمی می شود.
در میان صحبت های مهندس مظفریه، گهگاهی پسربچه های خانه به اتاق او سر می زنند و او را بابا خطاب می کنند و از او برای بیرون رفتن به بیرون اجازه می گیرند. آنها اوقات فراغتشان را به کلاس های آموزشی مثل زبان و کلاس های مهارت آموزی می روند که خود پرورشگاه آنها را ثبت نام کرده.
از کتابخانه تا نوانخانه
از مهندس مظفریه درباره ترجمه و تالیف کتاب های درسی توسط پدربزرگش که می پرسیم می گوید: «پدر بزرگ بعد از مدتی کار در فضای سفارت از محیط سیاسی آنجا خسته می شود و با پیگیری زیاد استعفا می دهد و با همراهی یکی از دوستان پدرش در یک کتاب و نوشت افزار فروشی در خیابان لاله زار مشغول به کار می شود که بعداز دوسال به دلیل کسادی بازار آن محل را ترک کرده و در مغازه ای در خیابان ناصریه (ناصر خسرو) به سختی کار را ادامه می دهد اما باز به کمک دوست پدرش مغازه را با فروش کتاب هایی که از فرانسه وارد می کردند رونق می بخشد. در آن زمان کتاب هایی درسی برای مدارس وجود نداشت تنها کتاب های قدیمی از اهل ادب ایران مانند بوستان سعدی، تاریخ معجم، حافظ و... تدریس می شد که فکر کردن به این موضوع می شود دغدغه پدربزرگم که شروع به تالیف و ترجه کتاب هایی برای دانش آموزان می کند، نخستین کتاب کلاسی که در ایران توسط پدر بزرگم از انگلیسی به فارسی ترجمه می شود " اخلاق مصور" بود.»
او با اشاره به اینکه این کتاب با استقبال زیادی روبر شد می گوید: کنار کتاب اخلاق مصور کتاب هایی چون حفظ الصحه در 4 جلد و علوم طبیعی که در خور فهم کودکان باشد را کنار تعلیم البنات برای دختران تالیف و ترجمه کرد که با توسعه فرهنگ مدارس که تعداد آنها زیاد شد بر انتشار این کتاب ها افزوده شد و پدر بزرگم سرمایه قابل توجهی از این راه بدست آورد که منجر به خوب شدن وضع مالی او شد.
طبق اسناد موجود در تاریخ 25 شهریور 1326 از طرف وزارت فرهنگ تشویقی، به شرح زیر در روزنامه ها و رادیو تهران برای قدر دانی از او منتشر می گردد: " آقای محمد علی مظفری در حدود چهل و پنج سال قبل اولین کتابخانه کتب کلاسی را به نام "کتابخانه مظفری" تاسیس نموده و تدریجا موفق شده است که کتاب های کلاسی را طبق برنامه وزارت فرهنگ تالیف و منتشر سازد از جمله چهار مجلد اخلاق مصور، چهار مجلد هندسه، یک مجلد هندسه ساده و یک مجلد تعلیم البنات را چاپ و در دسترس محصلین گذارده و مدت بیشت سال مورد استفاده بوده است".
لقمه نان و کباب
در خاطرات محمد علی مظفری آمده است که او بعد از سال ها مدیریت کتابخانه مظفری را به دامادش واگذار می کند و خود مشغول به حرفه جواهر فروشی و تجارت آن می شود، تا اینکه در شبی در مقابل دکان کبابی کودک یتیمی را می بیند که با گریه و زاری از مادربزرگ خودش که پیرزن فقیری بوده ای خواستار لقمه نان و کبابی می شود و دیدن این تصویر شروعی می شود برای وقف تمام اموالی که با سختی به دست آورده بود.
مرحوم محمد علی مظفری تحت تاثیر این ماجرا نذر می کند در نخستین روز هر سال هزار نفر از مردمان فقیر و مستخحق را اطعام کند به صورتی که تا 7 سال این ماجرای ادامه پیدا نمی کند اما بعد از مدتی به دلیل حرف و حدیث ها که پشت سر او من باب تظاهر او به این کار می زنند تغییر مسیر می دهد و به جایش در خفای بیشتری هر سال هزار طاقه عبای ضخیم خریده و برای تقسیم میان فقرا به شهرستان ها می فرستد.
خدايا تو ببين
خدايا تو ببخش
خدايا تو ببخش