از خانمى پرسيدند: شنيده ام پسر و دخترت هر دو ازدواج کرده اند، آيا از زندگى خود راضى هستند؟؟
خانم جواب داد: دخترم زندگى خوشى پيدا کرده که من هميشه برايش آرزو مى کردم.
ابدا دست به سياه و سفيد نمى زند، صبحانه را در رختخواب مى خورد، بعداز ظهر ها هم دو سه ساعتى مى خوابد.
عصر با دوستانش به گردش مى رود و شب هم با تفريحاتى مثل سينما و تلويزيون سر خود را گرم مى کند.
يقين دارم که دامادم هم با داشتن چنين همسرى سعادتمند است!!
پرسيدند: وضع پسرت چطور است؟؟
گفت: اوه اوه!!! خدا نصيب نکند! بلا به دور! يک زن تنبل و وارفته اى دارد که انگار خانه ى شوهر را با تنبل خانه اشتباه گرفته است.
دست به سياه و سفيد که نمى زند، اصرار دارد صبحانه را در رختخواب بخورد، تا ظهر دهن دره مى کند، بعدازظهر ها باز تا غروب خبر مرگش کپيده!! عصر هم از خانه بيرون مى رود و تا نصف شب مشغول گردش است.
با وجود اين زن، پسرم بدبخت است!!!
خانم جواب داد: دخترم زندگى خوشى پيدا کرده که من هميشه برايش آرزو مى کردم.
ابدا دست به سياه و سفيد نمى زند، صبحانه را در رختخواب مى خورد، بعداز ظهر ها هم دو سه ساعتى مى خوابد.
عصر با دوستانش به گردش مى رود و شب هم با تفريحاتى مثل سينما و تلويزيون سر خود را گرم مى کند.
يقين دارم که دامادم هم با داشتن چنين همسرى سعادتمند است!!
پرسيدند: وضع پسرت چطور است؟؟
گفت: اوه اوه!!! خدا نصيب نکند! بلا به دور! يک زن تنبل و وارفته اى دارد که انگار خانه ى شوهر را با تنبل خانه اشتباه گرفته است.
دست به سياه و سفيد که نمى زند، اصرار دارد صبحانه را در رختخواب بخورد، تا ظهر دهن دره مى کند، بعدازظهر ها باز تا غروب خبر مرگش کپيده!! عصر هم از خانه بيرون مى رود و تا نصف شب مشغول گردش است.
با وجود اين زن، پسرم بدبخت است!!!
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !