امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ماجرای خر ملانصرالدین
#1
ماجرای خر ملانصرالدین

من شنیدم که خانه‌ی ملا
چکه می‌کرد موقع باران
سقف سوراخ بود از دو سه جا
هم خلا هم اتاق هم دالان
تا کند بام خانه را تعمیر
روزی از روزهای تابستان
بر خرش بار کرد ابزارش
ماله و بیل و ماسه و سیمان
خر قدم روی راه پله گذاشت
رفت تا بام راحت و آسان
لیک هنگام بازگشت از بام
ترس شد چیره بر خر حیران
هرچه ملا کشید افسارش
هیچ از جای خود نخورد تکان
چوب و شلاق زد، نشد که نشد
عاقبت خسته و عرق ریزان
خر رها کرد و خود به تنهایی
رفت پایین ناسزا گویان
آخر این نکته را نمی‌دانست
شیخ بی مغز ابله نادان
که خر از پله می‌رود بالا
لیک پایین نمی‌رود حیوان
الغرض، شد غروب و ملا رفت
سوی مسجد پیاده بهر اذان
بشنو از خر، همین که تنها شد
خوش به حالش شد و گشود دهان
عرعری کرد از ته سینه
عرّ شکرانه ای به رسم خران
نه کسی که نهد بر او باری
نه کسی که دهد بر او فرمان
بعد از آن هم به جفتک اندازی
چون کاتای کاراته‌ی شوتوکان
خیز از این سوی بام تا آن ور
دست افشان و دم و سم کوبان
کرده افسار خود رها یک سو
سوی دیگر رها جل و پالان
آن قدر جست و خیز و جفتک زد
تا فرو ریخت سقف آن ایوان
خانه آوار و خر سقط، یعنی
آیه‌ی کل من علیها فان
این حدیث از برای آن گفتم
تا کنم این نتیجه را اعلان
خر اگر بر بلند بنشانی
یا به بالا دهیش جا و مکان
هم خودش را دهد به باد فنا
هم کند خانه‌ی تو را ویران
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
آخ دهنت گلبارون asna
به خر جماعت رو ندید ینی asna
اینجا همه ی برادران قابیلند
با وسوسه های ناتنی فامیلند
از ترس خیانت به رفاقت،ای عشق
اینجا همه ی رابطه ها تعطیلند...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
از خر چه انتظارا دارن asnaasna
برای هر دردی دو درمان است:

سکوت و زمان
پاسخ
سپاس شده توسط:


چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
7 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
صنم بانو (۲۶-۰۹-۹۶, ۰۹:۴۹ ب.ظ)، دخترشب (۲۱-۱۰-۹۶, ۰۷:۲۵ ب.ظ)، d.ali (۲۶-۰۹-۹۶, ۰۶:۱۰ ب.ظ)، !!Tina!! (۲۶-۰۹-۹۶, ۰۳:۱۷ ب.ظ)، taranomi (۲۶-۰۹-۹۶, ۰۴:۵۳ ب.ظ)، author (۰۷-۱۰-۹۶, ۱۲:۳۲ ب.ظ)، عسل ناز (۲۵-۰۴-۹۹, ۰۱:۵۰ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان