امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
محمدمهدی سیار
#1
Rainbow 
[عکس: 82714701263463895020.jpg]

محمدمهدی سیار متولد زاهدشهر فارس است و اکنون 28سالگی خود را سپری میکند. او سرودن را از دوران دانش آموزی آغاز کرده و برگزیده بسیاری از جشنواره های شعر کشور است. سیار ، بیشتر با شعرهای کلاسیک و به ویژه غزلهای تأمل برانگیزش شناخته شده است. محمد مهدی سیار شاعر جوانی است که این روزها سروده های شورانگیزی دارد که افقهای روشنی را میپیماید. سیار شاعری است که هم عاشقانه دارد هم مذهبی هم سیاسی. وی دانشجوی دکترای فلسفه دانشگاه امام صادق است. او همچنین چندین بار در محضر رهبر انقلاب شعر خوانده است.

اشعار محمدمهدی سیار


ولی نه



کجاست خانه من؟ هر چه هست اینجا نیست
یکی به ماه بگوید که راه پیدا نیست

غریب نیست به چشم من آسمان و زمین
ولی نه ...شهر و دیار من این طرف­ها نیست

نشسته گرد سفر روی شانه روحم
رفیق راه من این جسم بی سر و پا نیست

تمام شهر به تعبیر خواب سرگرمند
کسی معبر بیداری من اما نیست

کسی نگفت سوال جوابهایم را
به جمله ها خبری از چرا و آیا نیست

ز ریگ ریگ بیابان شنیده زخم زبان
حریف درد دل رود غیر دریا نیست


*************
سیب سرخی سر نیزه ست



زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم
بایداین بار به غوغای قیامت برسم

من به "قد قامت" یاران نرسیدم، ای کاش
لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم

آه ،مادر! مگر از من چه گناهی سر زد
که دعا کردی و گفتی به سلامت برسم؟

طمع بوسه مدار از لبم ای چشمه که من
نذر دارم لب تشنه به زیارت برسم

سیب سرخی سر نیزه ست...دعا کن من نیز
اینچنین کال نمانم به شهادت برسم

*************
خاطرات جمع من پریشانم



چه بگویم؟ نگفته هم پیداست
غم این دل مگر یکی و دو تاست؟

به همم ریخته ست گیسویی
به همم ریخته ست مدتهاست

هم به هم ریخته ست هم موزون
اختیارات شاعری خداست

در کش و قوس بوسه و پرهیز
کارمان کار ساحل و دریاست

نیست مستور آن که بد مست است
چشم تو این میانه استثناست

خاطرت جمع من پریشانم
من حواسم هنوز پرت هواست

از پریشانی اش پشیمان نیست
دل شیدای ما از آن دلهاست!

هر کجا میروی دلم با توست
هر کجا میروم غمت آنجاست

عشق سوغات باغهای بهشت
عشق میراث آدم و حواست
**********
بگو



اهل گلایه نیستم...باشد،برو،باشد

باشد...حلالت باد

بردی ببر دنیا و دینم را

اما بگو اینک

از نو کجا پیدا کنم دیگر

تنهایی ام...تنها رفیق سالهای پیش از اینم را
خدایا!
کودکان گل فروش را می بینی؟!
مردان خانه به دوش،
دخترکان تن- فروش،
مادران سیاه پوش،
کاسبان دین فروش،
محراب های فرش پوش،
پدران کلیه فروش،
زبان های عشق فروش،
انسانهای آدم فروش،
همه رامی بینی؟!
می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم،
دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد رفیق…!!!.zaps.
پاسخ
سپاس شده توسط:


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان