۱۱-۱۱-۹۶، ۰۲:۲۴ ب.ظ
عمویم صدای فوقالعادهای داشت، اما حسودان در چایش سرمه ریختند و کاری کردند که حنجرهاش نابود شد تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، بیش از ١٠ آهنگ از محمدرضا لطفی خواندم و همچنین تعدادی از آهنگهای قدیمی ایرانی را بازخوانی کردم پدرم معروف به «حسین بلبل» را می توان جزو نخستین مداحان تهران دانست
روزنامه شهروند - رضا نامجو: مردم او را با یک آهنگ خیلی معروف میشناسند. آنهایی که روزگاری نهچندان دور پای تلویزیون مینشستند، به چهره هم، میشناسندش. زمانی معروف شده بود و دهانبهدهان بین مردم بازگو میشد که او برادر اکبر گلپاست، اما برخی از طرفدارانش موکدا تأکید داشتند که این «شایعه» است! این موضوع در آن سالها، حرف و حدیثهای زیادی پیش آورد. در آن مقطع نام اکبر گلپا را به این راحتی نمیشد برد، جو ضد موسیقی آن روزها، هر خوانندهای که قبل از انقلاب مورد توجه مردم بود را با انگ و ننگ میراند! همین هم باعث شده بود برادری «او» با «گلپا» از نظر برخی نقطهای تاریک عنوان شود، همانها هم آن را شایعه میدانستند!
حتی برخی میگفتند این شایعه برای آن است که میخواهند این خواننده «انقلابی» را خراب کنند! موضوع که جدیتر شد، گفتند «او» برادر اکبر گلپاست، اما از او تبری جسته و نامش را هم به همین دلیل عوض کرده است. حالا اما در گفتوگو با «شهروند» آنچه بهعنوان شایعه برادریاش با گلپا مطرح میشد را نهتنها شایعه نمیداند و آن را تایید کرده، بلکه به برادر بزرگتر خود به دیده احترام هم مینگرد. او «محمد گلریز»، برادر کوچکتر اکبر گلپایگانی یا همان «گلپا»ی خودمان است.
محمد گلریز که قطعه «از صلابت ملت و ارتش و سپاه ما...»ی او، معروفیت خاص و عام دارد و هنوز هم برای برخی از آنها که دوران جنگ را به یاد دارند، خاطرهها را زنده میکند. تولیدات و قطعات پخش شده از او، در روزگاری که اساسا موسیقی به معنی امروز در کشور تولید نمیشد، غنیمت بود و مردم با همین داشتهها سر و روزهای سخت جنگ را سپری میکردند! محمد گلریز آن روزها آدم پرکاری بود. پیچ هر شبکه تلویزیونی (که البته دو تا بیشتر نبود) را که باز میکردید، یا رادیو را روشن، به هر صورت که بود، صدایش را میشنیدید.
محمد گلریز حالا رودررو نشسته و به سوالات ما پاسخ میدهد. او سال ۱۳۲۵ در تهران متولد شده است. سنتیخوان و البته پاپخوان است. اوج خوانندگیاش در دوران جنگ تحمیلی بود و مردم از او خاطرهها دارند. شاید به همین دلیل برخی میگویند او از برترینهای این دوره است و صدایش هم بهعنوان میراث شفاهی ایران در سازمان میراث فرهنگی ثبت شده است. نام اصلیاش هم محمدعلی گلپایگانی است. سالها قبل آهنگی به مناسبت شهادت استاد مطهری خواند و همین موضوع باعث شد بتواند با حضرت امام(ره) دیدار کند. او در سال ۱۳۸۹ بهعنوان خواننده ماندگار از طرف عزتاله ضرغامی، رئیس وقت سازمان صداوسیما مورد تجلیل و تقدیر قرار گرفت.
محمد گلریز میگفت فعالیت خود را از سال ۵۸ و پس از پیروزی انقلاب اسلامی با آهنگ «سرود نیایش» از رضاقلی ملکی شروع کرده است. با او دمی به گفتوگو نشستیم و از احوالات این روزها و آن روزهایش صحبت به میان آوردیم. محمدعلی گلپایگانی به سوالات پاسخ داد و آنچه پیشرو است محصول این گفتوگوی همدلانه است:
شاید مخاطب جوان موسیقی امروز با پسزمینه خانوادگی شما در حوزه موسیقی ناآشنا باشد. خودتان چطور درباره این رگ و ریشه حرف میزنید؟
خانواده گلپایگانی از دیرباز در موسیقی فعالیت داشتند و نیاکان من همگی از صدایی خوش بهرهمند بودند. حنجره توانا، میراثی بود که نسلبهنسل در خاندان ما منتقل شد و پدرم، من و برادرانم نیز از این موهبت الهی بینصیب نماندیم. همچنین همانطور که مردم عزیز سرزمینم میدانند، خانواده گلپایگانی جزو افراد سرشناس پایتخت بودند و مورد اعتماد اهالی تهران قرار داشتند. برادر بزرگم، اکبر گلپایگانی نامی ماندگار در آسمان موسیقی ایرانزمین است و بنده نیز چندین دهه است در موسیقی فعالیت دارم و کارهای خاطرهانگیزی را بهویژه در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی اجرا کردهام. در مجموع میتوان گفت نقش خانواده گلپایگانی در عالم موسیقی انکارناپذیر است و بعید به نظر میرسد روزی فرا برسد که بتوان این میزان از تأثیرگذاری را نادیده گرفت.
پس خانواده گلپایگانی دستی بر آتش موسیقی داشتهاند. کمی به عقبتر برگردید؛ پدرتان چگونه وارد عرصه موسیقی شد؟
شهرت شناسنامهای من گلپایگانی است که از زادگاه نیاکانم برگرفته شده است. پدرم، حسین نیز در این شهر به دنیا آمد و بالطبع نام خانوادگی گلپایگانی را در ادامه اسم خود داشت. ایشان زمانی که پنجسال داشتند، پدر خود را در شهر گلپایگان از دست دادند. پدرم پس از فوت پدرش، همراه با برادر بزرگش، رضا به تهران سفر میکند و در پایتخت ساکن میشود. پدربزرگم جزو خوشصداهای گلپایگان بودند که آوازهشان در شهر پیچیده بود و صدایش به پسرش و در ادامه به من و برادرانم به ارث رسید. البته پدربزرگم تعزیهخوان بودند و پدر و عمویم نزد ایشان به آموزش این هنر دینی مشغول شدند. پدرم در تهران نیز هنر تعزیهخوانی را در پیش گرفتند و در زمان فعالیت خود توانستند نام خویش را در تهران نیز مطرح کنند.
رابطه شما با پدرتان چگونه بود؟
من با پدرم انس و الفت زیادی داشتم. البته ایشان بین فرزندان خویش تفاوتی قایل نمیشد، اما حقیقتا رابطه ویژهای با من داشتند. پدرم بسیار خانوادهدوست بودند و وقت زیادی برای عزیزان خویش میگذاشتند. من نیز مانند ایشان بسیار به خانوادهام علاقهمند بوده و هستم. به واسطه همین رابطه خاص، پدرم صحبت زیادی با من انجام میداد و خاطرات فراوانی را از دوران کودکی و جوانی خود برایم تعریف میکرد. تمام خاطراتی که از پدربزرگم و سفر پدرم به تهران برایتان تعریف کردم، صحبتهایی است که بدون واسطه از پدرم شنیدهام.
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !